حسد

از حسد ساخته ای ترفندی

که مرا حبس کنی در بندی

غافلا قافیه را باخته ای چندی

مدهوش شدی بیهده می خندی

پنداشتم یاوری هستی !


پنداشتم یاوری خواهی بود
برای تنهاییم
حسرت از این که
تو خود تنها ترین هستی

بر تو جرمی نیست
من
در برگزیدن نیمه ی خویش
به رویای آشفته ای دل بستم
و در ذهن کودن خویش
دنبال سایه گنگ مبهمی بودم
بی آن که دریافته باشم
در تیرگی کسی در می ماند
که در اوهام کودکی اش
همواره یک نفر لبخند می زند

هرگز چشم نگشودم بر روشنایی حقیقت
که رهنمون مان می کند به جهان بی رویا
و همچنان بر باورهای بی سبب
پای می فشاریم
بی آن که کوله باری از دیروزمان
برای روزهای تنهایی اندوخته باشیم .

مادر


گاهی فکر می کنم ، گاهی بی هیچ اندیشه از کنارت می گذرم . گاهی با تعمق بیشتر بر مزارت تاملی می کنم .
به مادرت فکر می کردم که از هجوم اندوه بر قلب نازکش بیمار است .
چگونه می شود فرزندی را در تا 16 سالگی تر و خشک کنی و قربان صدقه اش بروی و بعد دو دستی او را تقدیم کنی به فرشتگان تا به عرش ببرند .
چه دلی می خواهد ، مادر شهید بودن !!!
چه طاقتی میخواهد بیست و چند سال انتظار پیکر از هم گسیخته فرزندت را انتظار بکشی
و او را سربریده و تکه پاره به آغوشت بیافکنند و تاب بیاوری و جز اشک چیزی نداشته باشی برای غسل شهادتش !!!
چه مادری !
چه عزیزی !!!
چه تکیه گاه بی یاوری که فرو ریخته است گاه تنهایی و عزا !!!
درود بر تو تو
درود خدا برتو
درود خدا و سلام فرشتگان بر تو
من چه دارم برای پاسداشت حرمت چنین زنی ، جز اینکه شرمنده باشم و قطره ای اشک برای همدردی .

اندکی عشق

جنگ اون روزها مثل عشقبازی بود . یک معشوقه دائمی که حاضری برای آن جان دهی .

آه خدایا !! چه می گویم ؟!!

اینجا . اکنون . هیچکس معنی عشق را نمی داند !

اما نه . اینگونه نیست . هنوز کسانی یافت می شوند که عشق در ضمیرشان نهفته است .

نه بازهم خطا رفتم . عشق از آغاز در وجود هر آدمی نهفته است . 

عشق در صندوقچه چوبی در اندرون خفته است .

بیدارش کنید .

این سرزمین از عشق در سینه های گرم شما نفس می کشد .

ایران به فرزندانش نیاز دارد . ندایش را می شنوید ؟

سرزمینی که نسل های آینده را نعمت های بی شمار هدیه خواهد داد .

فقط انتظار اندکی پا در جایی شماست .که استوار بر اصالت اجدادی تان پافشاری کنید .

در برابر دشمنان قسم خورده ، شمشیر آخته در دست کنید و قدری بیدار بمانید .

جهان زیر سلطه صهیونیزم

سالهای اول انقلاب از سوی دفتر نمایندگی امام در سپاه پاسداران کتابی منتشر تحت عنوان « جهان زیر سلطه صهیونیزم » . با وجودی که این کتاب چندین بار تجدید چاپ شد اما به تعداد کمی در سطح جامعه توزیع گردید و دشمنان داخلی اجازه ندادند این کتاب در سطح وسیع در اختیار مردم قرار گیرد . در این کتاب ( پروتکل تشکیلات صهیونیستی ) بطور کامل شرح داده شده بود و در همان زمان چنین آینده ای برای این سرزمین رقم زده شده بود و از ناحیه سپاه و مسئولین هشدارهای موکدی داده می شد که شاید در رهگیری آثار و عملکرد آن اهمال شد و اکنون شاهد چنین رفتاری از سوی صهیونیست ها هستیم .

رویای دور

تو خاطراتم
یه نفر اون دور دورا
مانده بجا
کاشکی باز زنده بشه
اون خاطرات
اون که هر کجا برم
همیشه همراه منه
نکنه تنهام بزاره
بشه یک رویای دور
......
یه نفر اون دور دورا
واسه من مونده بجا
نکنه تنهام بزاره
بشه یک رویای دور

مهتاب چنگی به دل نمی زند


 در مهتاب آرمیده ام

شهابی از کنام گذشت

چنگ انداختم بر آن

گریخت بی هیچ درنگی .

و سکون من همچنان پابرجاست .


در مهتاب آرمیده ام

بی هیچ تحرکی

واین باور که سکونم آرامش جاوید است .


از یاد برده ام که باید حرکت کنم

 با خودم به ستیز درآیم

تا از خمودگی رها شوم

چه رخوت سنگینی سایه افکنده .


از این سستی پایدار

هیچ دگرگونه ای رخ نمی دهد .


مهتاب فریبی بیش نیست

با تیرگی ابدی که مرا از درون می پوساند

باید به خورشید سفر کنم .


جان خسته ام نیازمند روشنی و گرماست

برای مقصدی که پیش رو ست

و کویری لُختی که باید پیمود

آن سوی تر بیش از چند گام

چراغ های فراوان افروخته اند .


کسی صدا می کند مرا

کسی صدا می کند ترا

و در انتظار پاسخی نشسته است .

نغمه مهربانی

بهانه ای برای سلام که دیری است در دل مانده بود .

بغضی که فروخورده بودم تا گاه سخن گفتن .

بی آنکه فریاد برآورده باشم .

در گوش تو نغمه مهربانی نخواهم سرود وقتی هنوز فرصت شکوه در نرسیده است .

وقتی که تو هنوز غنچه ای بیش نیستی .

هنگامی که کمترین نسیم قامت تو را فرو می شکند .

این روزها ... آه این روزها

چقدر روزهای عمر جوان شده اند . مرا یارای همراهی شان نیست . چه زود گذشتند و من مانده ام که با کدامین روز بروم .
تمام روزها که رفتند نام تو را در گوشم زمزمه می کردند و من هوای توام در دل است .