پنجه در افکنده ایم

پنجه می افکنیم

با دست هایمان

برای یاری یکدیگر

 

سکوت های طولانی

مسیر نگاه مان را می شکند

به ماسه ها خیره می شویم

و کلامی که از هجوم موج

بی آنکه به زبان بیاید

می میرد

 

برای لحظه ای

تلاقی نگاه مان

و نقطه ای در دور دست

تا اعماق

 

برمی خیزیم

و ادامه راه همیشگی

فاصله ای طولانی

میان دو حرف

رد پایی که باد خواهد برد

 

بار دیگر هجوم تنهایی و درد

 و عادت های مان را تکرار می کنیم

با چشم هایی که

سویی نمانده است

 

اکنون دریافته ایم

 تکرار

مفهوم زندگی ست

و بیقرار

در انتظار عبور هزاران کلاغ

از فراز خویش

که آسمان مرا و تو را تیره می کند

نظرات 1 + ارسال نظر
غزل شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:35 ب.ظ

عالی بود. مثل همیشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد