پنجه می افکنیم
با دست هایمان
برای یاری یکدیگر
سکوت های طولانی
مسیر نگاه مان را می شکند
به ماسه ها خیره می شویم
و کلامی که از هجوم موج
بی آنکه به زبان بیاید
می میرد
برای لحظه ای
تلاقی نگاه مان
و نقطه ای در دور دست
تا اعماق
برمی خیزیم
و ادامه راه همیشگی
فاصله ای طولانی
میان دو حرف
رد پایی که باد خواهد برد
بار دیگر هجوم تنهایی و درد
و عادت های مان را تکرار می کنیم
با چشم هایی که
سویی نمانده است
اکنون دریافته ایم
تکرار
مفهوم زندگی ست
و بیقرار
در انتظار عبور هزاران کلاغ
از فراز خویش
که آسمان مرا و تو را تیره می کند
عالی بود. مثل همیشه...