بی تاب شانه مادرم هستم
برای هق هق بچه گانه ام
برای نوازش های مهربانش
برای امیدهایی که
نگاه خسته ام را روشنی می بخشد
دلتنگ ترانه های لالایی کودکانه ام هستم
در جستجوی دستی که دوباره شکوفا کند مرا
----------------------
چه کسی آنسوی بغض های من ، میخندد ؟
چه کسی تنهایی مرا می فهمد
مادرم مثل آفتاب است
مادرم مثل رود
مادرم مثل عشق
----------------------------
چه کسی می داند مادرم در کجای بهشت جاری ست؟
چه کسی بغض مرا میخندد ؟
چه کسی چشمهایم را خواهد شست
می خواهم با مادرم در رویا
در تنهایی طولانی خویش
سخن از راز بزرگان گویم
-------------------------------
مادرم
مادر
مادر خوبم
میدانی پسرت دیگر نیست؟
میدانی که گلت مدتها ست در گلدان حقیری
که به وسعت بی حد کویر ، خالی بود
در خلوت آواز قناری
بیرنگ شده ست ؟
میدانی
مادر
مادر
پسرت
عشق را فهمید
پسرت درد را حس کرد
بخودش پیچید
----------------------
پسرت
درد را بوسید
و با خصمی که نهان بود
به یغما رفت
--------------------
مادرم
تنها دفترم می ماند و
من
و کلامی که
به زمان جاری ست
سلام
جاب است که تمام ما این احساسات را داریم و با آن زندگی میکنیم اما در قالب سخن نمی آید و تنها شما هستید که توانسته اید آن را این چنین زیبا بیان کنید .
انگار که ما سروده ایم .
با تشکر
mamnonam ostad