سه شکوفه سرخ

این زخم را مرهمی دیگر باید

که تاول روزهای سوخته را درمان کند

زخم هایی دهان گشوده از اعماق آدمی

و سخن هایی محبوس در سینه هامان

بغض های در گلو مانده از

تیرگی های پابرجا

 

دست مهربانی می جویم

که دل شکسته مرا

پیوند زند با آفتاب

دستی که سیاهی را بزداید

از اندیشه من

 

کجا

کجا می توانم

برای آخرین بار

قلبی صمیمی بیابم

برای اشکهایم

دستی صمیمی

تا پاهای خسته

را توانی دهد

برابر جوخه آتش

 

در سینه ام سه غنچه سرخ شکوفه می زند

بی هیچ صدایی

بی هیچ صدایی

نظرات 2 + ارسال نظر
مجهول چهارشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:03 ق.ظ http://mmajhool.blogsky.com

زیبا بود.
هیچ کجا نمیابی

غزل پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:33 ق.ظ

همه آخرین بارها، سرآغاز دوباره ها هستند. و تکرار دوباره ها زندگی رو میسازن. کجاست مرهم دردهایمان که سرانجام شب باشد و سر آغاز صبح و روشنی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد