خوشبختی های ازیاد رفته


چرا نمیزاری آروم باشم . چرا هی تحریکم میکنی که فریاد بزنم . چرا گره تو گلوم را باز میکنی . چرا میخوای خواب آدما آشفته بشه .

یا میگی انتقام سیلی زهرا - یا از جنگ و آدماش حرف میزنی .
چرا اشکمو در میاری .
آخه مرد . مگه الان جای حرف زدن از جنگه ؟ مگه دیگه کسی حرمت زهرا میدونه چیه ؟ مگه کسی مهدی میشناسه .
چرا؟
یه مشت خاک ریختیم سرمون چفیه کشیدم و کله مون رو گذاشتیم تو یه گودال تا کسی صدامون رو نشنوه . اونوقت اومدی هوار میکنی که از جنگ برات بگم ؟

برو بخدا
عذاب نده
اینا که میبینی همه ادای جنگه . ادای ایثاره - تئاتره . نمایشه - حس و روح نداره . جنگ اونه که واسه عقیده و مرامت بمیری نه واسه دختر همسایه تون . جنگ اونه که نون داشته باشی و نون خشک بخوری ، نه پیتزای 5 تومنی .
جنگ اونه که اصلا مکتبت رو بشناسی نه رپ و متال و فانتزی . جنگ اونه که مولاة جنگید . پیروز اونه که در خیبرو کند .
من و تو شعار میدیم . حرفای زیبا میزنیم . آستین تو بزن بالا . ببین چندتا قلب روش خالکوبیه .

آره
نزار عقده دلمونو واکنیم
اشکامون اگه جاری بشن
تو چشای نازشون خواب نمیاد

بی خیال
برو پی دل دادن و دل سپردنات . عاشق زهرا باش . سرکوچه منتظر مهدی بمون . یه روزی آخرش میاد . میدونیم که اون میاد و خیلی هم قاطی میاد . بد رقم دلش پره . تو نگاش آتیش داره . با سلاحش سر دشمن میبره . مهدی فاطمه شاید بتونه کاری کنه .
دیگه از جنگ نگو . اگه حرفیم داری . اینجوری هوار نکن . آروم در گوش حسین زمزمه کن . اون خودش خوب میتونه چاره کنه
حالا برو سیاه بپوش . نه که ماتم بگیری . روزه غم بگیری . نه . سیاه . که دشمن نتونه پیدات بکنه .

یا حسین

نظرات 2 + ارسال نظر
کیان شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 09:18 ب.ظ

آره تو محشری ....از همه سری ...آره مجنون تری

ژاله یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:04 ب.ظ http://busy.blogsky.com/

درود
در تمام ادوار انسان ها می خواستن یکی بیاد اونها رو از غم رها کنه این یه چیز طبیعیه در تمام ادیان هم منتظر یکی هستند ولی هیچ کدوم از اون انسان ها نفهمیدن آینده دست خودشونه .مانند زهرای ۱۸ ساله زیاد است بهتر است برای زهرا های زنده کاری کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد