کربلا

از آسمان انتظار گریه می رود
ابرهای غمزده درهم پیچیده اند
امروز دوباره آینه ام شکست

هرگاه استواری اراده ات
زیر رگبار تهمت و افترا
قامت خم می کند
حزن غریبی بر من سایه می شود
طبع نازک من
از نسیمی که طوفان می زاید
آزرده می شود

آسمان باز  آبستن گریه است

در چنین روز
که سرخی آفتاب
رنج مرا تاب نمی آورد
چگونه لبخند خواهی زد

اینجا یک نفر
به اندازه ابدیت تنهاست
اینجا یک نفر
به وسعت عشق
تشنه است

اینجا کسی مانده است از آغاز
و تورا انتظار می کشد
بی هیچ خستگی

دلتنگی تو از سکون توست
بر خیز

آنجا که زمین هنوز داغ مانده است
نقطه آرامش ماست .

نظرات 2 + ارسال نظر
احسان چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:36 ب.ظ

سلام به دوست فرهیختم
خواستم بگم در مورد مرور گر و این حرف ها محمد خالی میبنده اونم همچین محکم که نشه بازش کرد! یه چیزی گفت تا عید هر شب آپ میکنم حالا توش مونده بعد که کم میاره تاریخ امروز رو برا دیروز میزنه که آره هر روز آپ کردم..گفتم اینجا در کمال آزادی بیان افشاگری کنم تا دست عامل اصلی استکبار رو بشه:)))))

محمد آقا عامل استبکار هست ؟
آنجه من در کلمه استکبار مستتر می بینم حاکی از تکبر ورزیدن - خود بزرگ بینی - نخوت است . شما چنین چیزی در ایشان می بینید ؟
شاید خستگی کار یا پرداختن به امور اغیار موجب شده تا تمسک به پنهان کاری نماید . دروغ که در ذات اقدس او نیست و چنان دل رحیم و بنده نواز است که من داوطلبانه در زمره مستعمراتش داخل شده ام . اندکی تامل بفرمایید ماهیت اصلی شان بروز می کند . لاجرم به این هشدار بسنده می کنم که « با دم شیر بازی نکن » ممکن است کنده شود و حتی چسب کاسپین هم دیگه درمان درد نیست .

محمد میرزائی جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:55 ب.ظ

میبینم که ... !!! D-:

من از آفتاب انتظار روشنی و گرمی داشتم . شکستن تابوت یک مومیایی تضمین روشنی خورشید نیست . خود تیرگی و سردی ست .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد