وقت عشق ورزیدن

مردگان سنت شده ایم . سنتی دیرینه که اساس فرهنگ خانوادگی مان را پایمال کرده است .
بی آنکه به امروز بیاندیشیم . همواره به دیروز نظر دوخته ایم . در روابط غلط گذشته به تدریج متلاشی می شویم و این آفت را ناآگاهانه به فرزندان مان منتقل می کنیم .
در انزوا . بی هیچ تدبیری . گذشته خویش را غبطه می خوریم بی آنکه پذیرفته باشیم فردا به نسلی تعلق دارد که از ما نیست .
روابط خانوادگی پیچیده . گره خورده . به بن بست رسیده . همان مرگ زود هنگام ماست که با آن خو گرفته ایم .
این خاموشی تدریجی در تمام کشورهای ایران . افغانستان . ترکیه و ... همواره پرتگاه هولناکی بر راه پیشرفت و توسعه فکری - فرهنگی - اقتصادی مردم بوده است .
سلطه پدر سالاری . اشتباه محض . یک جنایت علیه بشریت بود .

نامت را انتخاب می کنند . همسرت . شغلت . جایگاه اجتماعی ات . و نان ت را انتخاب و تحمیل می کنند . رهایی از این بار عظیم فقط با نبودن پدر اتفاق می افتد . آنگاه است که در می یابی زندگی نکرده ای . عشق نورزیده ای . به آرامش نرسیده ای . طعم امنیت و استقلال را مزمزه نکرده ای .

اکنون باید سوگوار رفتن کسی باشی که خلاصی از او را یک عمر به انتظار نشسته ای . عمری که با اندیشه انتقام گذشته بود .


آیا خواهیم آموخت آنچه دیگران مرتکب شدند زندگی ما را درهم نپیچد ؟
آیا زمان آن در رسیده است که تولدی دیگر را تجربه کنیم ؟
آیا هنوز مفهوم احترام . پذیرش سلطه است ؟
این نسل باید سختی جدا شدن از اوهام اجدادی اش را بردوش کشد و بپذیرد که وقت رهایی است . وقت زیستن است . وقت عشق ورزیدن .

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد میرزائی دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ب.ظ http://www.khan.ir

چیزی برای گفتن در این زمینه ندارم !!
!!!!

بهار چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:35 ب.ظ http://bahar-e-omr.blogsky.com

سلام

ممنون به خاطر این مطلب و اینکه سر می زنید به دفتر خاطراتم

پادرا دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:30 ب.ظ http://www.padra.blogsky.com



اولین و خنده دارترین مشکلی که از بچگی آدم متوجهش میشه تعصب روی پدر و مادره. و مشکل اینجاست که بزرگ هم که میشیم یادمون میره این تعصبات رو کنار بذاریم. کافیه برای دیوانه کردن کسی فقط به مادرش اشاره کنید یا پدرش رو مورد عنایت قرار بدین ... قشنگ متوجه تغییر حالاتش خواهید شد (البته اگه زنده بمونید).

با اینکه خیلی از آزادیهامون رو همین دو گوهر تابناک هستی از ما گرفته اند ولی بازهم نه جرات میکنیم حقمونو بگیریم نه دلمون میاد با حرف حق ناراحتشون کنیم.

... ... ...

نکته جالبی که وجود داره اینه که احترام توی خونه ارثیه ! یعنی تا زمانی که پدر و مادر آدم زنده و سرپریت خونه باشند محترمند و ماها نامحترم و بچه پررو و بی ادب ولی به محض اینکه یکیشون یا هردوشون به سرای ابدی رفتند ماها میشیم محترم و مسئول و قابل اعتماد. انگار فقط یه شونه باید باشه که این بارو ببره نمیشه همه باهم محترم باشند ! (بیچاره پدر مادرها نقششون شده مبصر کلاس)

در نتیجه اگه کسی بخواهد زودتر به این احترام و مقبولیت اجتماعی دست پیدا کنه (یعنی بدون ازدواج و استقلال مادی) باید شانس بیاره و دو گوهر تابناکش زودتر به سرای ابدی بپیوندند یا حداقل از مقام ریاست کنار بکشند .............. و البته بعضی وقتها هم میشه خود آدم این شانسو بوجود بیاره و رئیس خونه رو سرنگون کنه !

... ... ...

با اینکه بسیاری از خواننده های این متن ترجیح میدند کسی رو از دست ندند و محترم هم نباشند ولی من جزو اون آدمهای خوش شانسی بودم که خیلی زود به این احترام رسیدم و بسیار خوشحالم که دیگه خانواده ای به اون معنی ندارم تا نسبت به اونها ارزیابی بشم ! خودم آقای خودم هستم و بچه خودم ! (باورش سخته میدونم)

پیشنهاد میکنم شما هم سعی تون رو در سرنگونی زورمندان خانه بکنید ...... بد نیست !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد