انتظار طولانی

گفتی باز می آیم و می مانم .
انتظار من طولانی شده است
نه صدایی .

نه حرم نفس هایت که زندگی می بخشید !

نه دستی که در دستهایم گره شود .

 بیصبرانه در انتظارت هستم .


اندوه خویش را با دیگران قسمت کردن .
این است راز جاوانگی .

نظرات 5 + ارسال نظر
بهار چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ق.ظ http://bahar-e-omr.blogsky.com

سلام
مدتی نبودم . ممنون از ابراز همدردی . راستی وقتی داشتم نوشته های اخیرتون رو می خوندم . فکر کردم شایدم عجیب نیست که مامان خانوم منم یه جور عجیب غریب بنویسه

بهار چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:53 ق.ظ http://bahar-e-omr.blogsky.com

تو نوشته قبلی نوشتم همدردی ، ولی باید یه کلمه دیگه که نمی دونم چیه جاش استفاده می کردم. به هر حال ممنون

محمد میرزائی یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ب.ظ http://www.khan.ir

به خدا میام... !!!
والا میام ... !
...

:))) لول !!

toti یکشنبه 19 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ب.ظ http://popak.wordpress.com/

واقعا از دیدار با شما خوشحال شدم افسوس که کوتاه بود...

بهار جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:23 ب.ظ http://bahar-e-omr.blogsky.com

سلام

اومدم تشکر کنم از کامنتی که گذاشته بودید تو همون روزهای بحرانی خوندمش ، روزهایی که فکر می کنم گذشتن.

این هفته چون مریض شدم نتونستم ، از اون چه که اتفاق افتاد بنویسم.

الان هم گفتم قبل از اینکه دوباره برم اصفهان ، بیام و ازتون تشکر کنم. واقعا ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد