خسته م

هنوز فرصت نکرده ام انتظارات خودم را برآورده کنم . گاهی اوقات در خلوت از خودم گله می کنم « پس کی نوبت من است » تو همش به دیگران توجه می کنی و از من غافل هستی . اما به خودم وعده می دهم :( در اولین فرصت نوبت تو می رسد ) فقط بگذار این یکی را هم کارش را راه بندازم بعدش تو هستی . قول میدم .

اما هنوز فرصت نکرده ام به وعده عمل کنم . چه انتظاری !!  دیروز بشدت خسته بودم . داغون . نمی دونم چرا گریه م نمیگیره ! دلم میخواست یه دل سیر گریه کنم اما جای خلوتی پیدا نکردم . بخودم گفتم باشه برای بعد .

اما یه چیزی تو سینه م سنگینی میکنه . تا میام به یکی بگم . می بینم طرف خودش یه عالمه غصه داره و تازه اومده پیش من که یه جورایی تسلی پیدا کنه .

حالا بعد میگم .... باید برم ...

نظرات 5 + ارسال نظر
بهار دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ب.ظ

سلام
من اون سر دیگه ی طیفم چون فقط به مشکلات خودم فکر می کنم

مریم پاکزاد دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ب.ظ

گاهی گمان نمیکنی و میشود
گاهی نمیشود که نمیشود
گاهی هزار دوره دعا بی استجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود

محمد میرزایی پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:42 ب.ظ http://www.khan.ir

...!

م.پاکزاد شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:38 ب.ظ

زندگی محفل ساکت غم خوردن نیست ‏
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست‏
زندگی جنبش جاری شدن است
از تماشاگه آغاز حیات تا بدانجا که خدا میداند

برای پدرم ‏

پادرا شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ب.ظ http://padra.blogsky.com/

منم تا این حد ناراحت شده ام ولی همه اش از توقع و خودخواهی خودم بوده

ما زیاد هم خواستنی نیستیم و این حقیقت تلخه

حقیقت زندگی همیشه تلخ است . اما شیرینی آن به حقیقت بودنش است . واقعیت غیر از این است .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد