می خواهم خدا را محاکمه کنم

تولد می تواند آغاز یک زندگی  باشد . اما مرگ پایان همه چیزی نیست .

در انتظار روزی هستم گوشی شنوا بیابم تا باورم کند و بپذیرد که من مسبب همه ی بدبختی های دنیا نیستم .

در انتظار یک محاکمه عادلانه روز شماری می کنم . میخواهم اتهامات من در یک محکمه حقیقت جو اثبات شود . نمی خواهم پیش از اینکه محکوم شوم مرا بر دار کنند .

میخواهم خدا را محکوم کنم به اتهام دادن فرصت ها بدون ابزار . بخاطر سپردن کارهای سخت به دست آدم های آسان . بخاطر طلاهایی که در زمین قرار داد برای وسوسه . بخاطر دادن عقلی که سبب رنج است . بخاطر چشمانی که هنگام دیدن بسته می شوند .

می خواهم خدا را محکوم کنم بخاطر ۱۲۴ هزار فرستاده ای که رنج کشیدند بی آنکه حتی یک انسان آدم شود . بخاطر این همه هزینه هایی که به انسان ها تحمیل می کند .

میخواهم سهم عدالت خودم را از خدا بستانم . زورم به بندگانش نمی رسد .


نظرات 2 + ارسال نظر
toti جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ب.ظ http://popak.wordpress.com

تولدت مبارک استاد خوبی ها....

پادرا یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ http://padra.blogsky.com/

خداوند حماقت تبلور یافته در ادبیات انسانهاست ... از چی میخواهید بازجویی کنید ؟ از حماقت ها ؟

به همین انسانهای احمق باید عشق ورزید ... این تنها گریز به بی خویشتنی است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد