چه کسی مرا یاری خواهد کرد

دو ماه یا بیشتر هست که محل کارم را تغییر داده ام . تلفن هم ندارم هنوز . به همین دلیل اینترنت هم دسترسی ندارم . کافی نت ها هم که اصلا به مذاق من سازگار نیستند .

این شد که مدتی وبلاگم را آپدیت نکردم .


اما چیزی که خیلی برام مهم هست تغییر محل کارم هست . نه بخاطر مسائل اقتصادی . بلکه به این دلیل که این جابجایی فرصت آشنایی با عده بیشتری را برایم فراهم کرده . حالا هر روز با مردم کوچه و بازار در ارتباط هستم . از نزدیک با درد و رنج ها . محنت ها . شادی و اندوه شان مواجه می شوم و شناخت بهتری از پیرامون خویش بدست خواهم آورد . بیکاری در هوای ۵۴ درجه جنوب این امکان را به من داد تا معنای سوختن را بیشتر درک کنم . درد دل ها و شکوه و گلایه آدم ها فرصت فکر کردن به گره های کور زندگیم را به من نمی دهد و هر روز تجربه تازه ای برابرم قرار می گیرد . انسان هایی که مسخ شده اند و هر روز یک مسیر تکراری را پیوسته در آمد و رفت هستند . کارهای تکراری . شکایت های تکراری . نگاه های تکراری و چای خوردن و سیگار کشیدن و هزار کوفت و زهر مار دیگر .

بعد از دو ماه و اندی به خانه برگشتم با کوله باری از خستگی و بیخوابی و پاهای آماس کرده از رفت و آمدهای مداوم . خسته ام . این بار هم جسم و هم روان خسته ای دارم .


آها یادم رفت مهمترین معضل زندگیم را حل کردم و یک شماره حساب برای دریافت (یارانه ) به سامانه وزارت رفاه اعلام کردم . اما هرچه حساب بانکی ام را کنترل می کنم چیزی به حسابم واریز نشده است اما در عوض امروز تخم مرغ هر کیلو ۴۰۰ تومان گران شد و مرغ هم هرکیلو ۵۰۰۰ ریال افزایش قیمت داشت .

وقتی بخاطر می آورم مرغ های ارزان قیمت دولتی سال گذشته را که همه را یکجا بدلیل فساد روانه سطل زباله کردم . حالم از هرچه مرغ است بهم می خورد . چه داخلی چه وارداتی . همه اشان بزک کرده و دست دوم هستند . با لکه ها رنگی بر گونه ها و جیغ های زیر چشمان شان .

بعد از سه ماه که دفترم را راه انداخته ام هنوز صد تومان هم درآمد نداشته ام و از نگاه هی مالک مغازه ام دیوانه می شوم .

قبض برق این دوره را خواندم خشکم زد . نوشته بود بهای برق آزاد دوره ۲۰۱۴۰۰۰ ریال . یارانه دولتی ۱۸۹۰۰۰۰ ریال . سهم مشترک ۰۰۰۰۰۰۰ دعا کردم کاش پیوسته حساب بانکی ام خالی بماند اما یارانه برق همچنان پابرجا باشد .

این وزارت رفاه هم واقعا رفاه ما را سلب کرده است .


چندین گزینه برای ادامه کار روی میز دفترم قرار دارد .


گزینه اول خودکشی با اتصال به سیم برق یارانه ای .

گزینه دوم خودکشی با استفاده از گاز شهری یارانه ای .

گزینه سوم خفگی در حوضچه آب شرکت آب و فاضلاب یارانه ای .


گزینه های دیگری هم مد نظرم هست که در صورت شکست هرکدام از گزینه های قبلی . بررسی خواهم کرد .

نظرات 2 + ارسال نظر
دوردست خودم پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 ق.ظ http://www.mesle-ye-roya.blogsky.com/

خوب
راستش
این اولین پیغامم هست در این خانه مجازی.
شما آرشیو مدت داری اینجا دارید و من
بلعکس در بلاگفا.
.
.
همیشه گفته اند انسانها با تغییر و جا به جایی زنده اند.
حال خود این مشکلات خاص خودش را دارد.

محمد میرزایی پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ق.ظ http://www.khan.ir

سلام ای رحمت خدا بر تو باد
ای کبلایی بیژن پاکزاد که استکبار نامت را به رحمت الله یا شایدم نعمت الله تغییر داده است.
تو پاک زاده شده ای یا زادگانت پاک است؟هر چه هستی سیرتت پاک است و نیتت پاک…
شما سه ماه نبودی و نگفتی و نداشتی، از تلفن تا اینترنت و حال و حول و غیره … ؛ ما هم کلا نداشتیم چیزی به اسم رفاقت ..
حال چرا ، داستانی دارد که سابون روایتش میکند از مدتها…
اگر تو جنوبی هستی و رفیق باز ، منم شمالی هستم خمار مرام…
مرام هر چی رفیق باز و بچه جنوبی رو عشقه …

عقلت گفته که بیای اینجا و شلیک کنی به برجکمون مرد مومن ! میدونم که عقلت گفته … اینو میدونم…

آدامس بدم خدمتتون؟؟؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نیومده تیشه داری میزنی به ریشه همه چی ...
می خوای خودتو بکشی چرا ملت و می خوای بی خانمان کنی..؟
به خودم بگو یه سوت می کشمت...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد