چندان رنج در کوله بار خویش بر میداری
برای روزهای دلتنگی
تا زیستن تو سراسر لذت نباشد
تا یکنواختی خود رنج دیگری نشود .
چندان دلتنگی در کوله بار خویش بر میداری
برای روزهای تنهایی
تا زیستن سراسر شور و شوق افزون نباشد
تا فراموشی مرهم آلام و درد تو نشود
چندان لبخند در انبان خویش انباشته ای
تا اشک بر لبان آماسیده بوسه ای نشود
تا خنده چیزی فراموش شده نباشد
چقدر سفره خویش از خالی نان گشوده ای
تا طعم فقر ، عطر سفره اغنیا را زدوده نکند
پیامبران پیشین شادی و لبخند و عشق را
بشارت دادند .
گفتند روزی سپیدی جهان را پر می کند و نور
روشنگر راستین راهمان خواهد بود
آن روز
آه
آن روز
من از گرسنگی خواهم مرد
و کودکان از رنج سینه مادران
شیر شقاوت می نوشند .
نه بیشتر...نه پیشتر...