یخ های دوستی


فکر می کنم که هیج جا خونه آدم نمیشه .

تو غربت !

وقتی دیگه هیچکس تو رو نمیخواد .

چقدر سردت میشه .

یه بار سنگین رو سینه ت فشار میاره .

بغض ت میترکه .

اما آروم نمیشی !!!

 

هیچ جا خونه آدم نمیشه .

هیچی گرمت نمی کنه .

گرمت نمی کنه .

 

یخ میزنی .

مثل دوستی هایی که گرماش رو از دست داده .

مثل زمزمه هایی که اطراف گوشت آروم آروم نجوا میشن

بعدش فریاد

و تمام وجودت رو میشکنن .

 

هیچ جا خونه آدم نمیشه

و هیچکی نمیتونه به اندازه اون که دوستت داره

آرومت کنه

.

.

.

.

            .    .     .     .      .     .

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد میرزایی دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:01 ق.ظ http://www.khan.ir

وقتی داشتم از شیراز میرفتم (زمانی که اومدم پیشت) همین جمله رو گفتم ِ البته اضاف کردم که ناراحت نشی یک موقع ... این طبیعت است...
یادت هست؟هست؟

آن روزها اشک مانع دیدنم می شد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد