اندکی عشق

جنگ اون روزها مثل عشقبازی بود . یک معشوقه دائمی که حاضری برای آن جان دهی .

آه خدایا !! چه می گویم ؟!!

اینجا . اکنون . هیچکس معنی عشق را نمی داند !

اما نه . اینگونه نیست . هنوز کسانی یافت می شوند که عشق در ضمیرشان نهفته است .

نه بازهم خطا رفتم . عشق از آغاز در وجود هر آدمی نهفته است . 

عشق در صندوقچه چوبی در اندرون خفته است .

بیدارش کنید .

این سرزمین از عشق در سینه های گرم شما نفس می کشد .

ایران به فرزندانش نیاز دارد . ندایش را می شنوید ؟

سرزمینی که نسل های آینده را نعمت های بی شمار هدیه خواهد داد .

فقط انتظار اندکی پا در جایی شماست .که استوار بر اصالت اجدادی تان پافشاری کنید .

در برابر دشمنان قسم خورده ، شمشیر آخته در دست کنید و قدری بیدار بمانید .