من نیمه ام را یافتم
هیهات
چه مردابی
ساکن و سنگین مرا می کشد آرام
در میان توده گل ها
نیمه ی من فرو افتاده بود آنجا
میان شهوت و خسران
صدا در حنجره خاموش بود
با نگاهی چون نگاه مردگان
سینه اش خالی ز هر عشقی
اسیر وهم بی پایان یک آغاز
که او را می کشید هرسو
به دنبال هوس های مرده ای دیگر
شمار مردگان
فزون از نیم خلقت بود
و هرکس
نیمه ای از خویش می جست
رهایی را تدبیر تازه ای جستم
از هزار آویزه ی محکم
یکی را
به دستان نیمه ام بستم
در این کنکاش جانفرسای
نیمه من
از میان ارواح پریشان مردگان
برخاست
غرق گنداب رخوت و افسون
نیمه را باید در زلال چشمه ای
تطهیر کرد