تولد می تواند آغاز یک زندگی باشد . اما مرگ پایان همه چیزی نیست .
در انتظار روزی هستم گوشی شنوا بیابم تا باورم کند و بپذیرد که من مسبب همه ی بدبختی های دنیا نیستم .
در انتظار یک محاکمه عادلانه روز شماری می کنم . میخواهم اتهامات من در یک محکمه حقیقت جو اثبات شود . نمی خواهم پیش از اینکه محکوم شوم مرا بر دار کنند .
میخواهم خدا را محکوم کنم به اتهام دادن فرصت ها بدون ابزار . بخاطر سپردن کارهای سخت به دست آدم های آسان . بخاطر طلاهایی که در زمین قرار داد برای وسوسه . بخاطر دادن عقلی که سبب رنج است . بخاطر چشمانی که هنگام دیدن بسته می شوند .
می خواهم خدا را محکوم کنم بخاطر ۱۲۴ هزار فرستاده ای که رنج کشیدند بی آنکه حتی یک انسان آدم شود . بخاطر این همه هزینه هایی که به انسان ها تحمیل می کند .
میخواهم سهم عدالت خودم را از خدا بستانم . زورم به بندگانش نمی رسد .
تولدت مبارک استاد خوبی ها....
خداوند حماقت تبلور یافته در ادبیات انسانهاست ... از چی میخواهید بازجویی کنید ؟ از حماقت ها ؟
به همین انسانهای احمق باید عشق ورزید ... این تنها گریز به بی خویشتنی است