برای هزاران قرص نان

در تیرگی هر بار
جرقه ای
شهابی
ستاره ای
و روشنایی چندی نمی پاید

آسمان قیرگون بخت مرا
کرم شبتابی فروزان نمی کند
و همچنان پای در راه می مانم

من فکر می کنم این جهان
نیازمند انفجاری ست که نور و گرمی
به زمین هدیه کند
سردی دست های صمیمیت را بزداید
و دیگر
ما در انتظار هزاران کلام
برای هزاران قرص نان
کتاب را از انتها آغاز نخواهیم کرد
نظرات 2 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:11 ق.ظ http://astan.blogsky.com

متن زیبایی بود

فریده چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:38 ق.ظ http://naghmeyedel.persianblog.ir

مدتهاست که همه جا رو پر از نور و گرما شده اما ما بی خبریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد