هنوز فرصت نکرده ام انتظارات خودم را برآورده کنم . گاهی اوقات در خلوت از خودم گله می کنم « پس کی نوبت من است » تو همش به دیگران توجه می کنی و از من غافل هستی . اما به خودم وعده می دهم :( در اولین فرصت نوبت تو می رسد ) فقط بگذار این یکی را هم کارش را راه بندازم بعدش تو هستی . قول میدم .
اما هنوز فرصت نکرده ام به وعده عمل کنم . چه انتظاری !! دیروز بشدت خسته بودم . داغون . نمی دونم چرا گریه م نمیگیره ! دلم میخواست یه دل سیر گریه کنم اما جای خلوتی پیدا نکردم . بخودم گفتم باشه برای بعد .
اما یه چیزی تو سینه م سنگینی میکنه . تا میام به یکی بگم . می بینم طرف خودش یه عالمه غصه داره و تازه اومده پیش من که یه جورایی تسلی پیدا کنه .
حالا بعد میگم .... باید برم ...
سلام
من اون سر دیگه ی طیفم چون فقط به مشکلات خودم فکر می کنم
گاهی گمان نمیکنی و میشود
گاهی نمیشود که نمیشود
گاهی هزار دوره دعا بی استجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
...!
زندگی محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
زندگی جنبش جاری شدن است
از تماشاگه آغاز حیات تا بدانجا که خدا میداند
برای پدرم
منم تا این حد ناراحت شده ام ولی همه اش از توقع و خودخواهی خودم بوده
ما زیاد هم خواستنی نیستیم و این حقیقت تلخه
حقیقت زندگی همیشه تلخ است . اما شیرینی آن به حقیقت بودنش است . واقعیت غیر از این است .