-
سوگنامه مردگان جنگ (۴)
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 01:27
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 فردای اون روز کمی دیر بیدار شدم . هوا گرفته بود . ابرهای تیره آسمون رو پوشونده بودن ، حوصله رفتن به محل کار رو نداشتم ، تو رختخواب غلت می زدم ، با اصرار بچه ها بلند شدم ، صبحونه رو که خوردم ، با اکراه لباس پوشیدم و زدم بیرون . آفتاب بی رمق بود ، نسیم خنکی میخورد به...
-
ابدیت
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 19:25
اشک های مان را برای شستشوی بدی ها از چهره زمین باران می کنیم تا سیل شود و پاکی به آرمغان آورد . در این تنهایی . در این غربت بی یاوری . اشک های پاک از سر صداقت بباریم . بهار اکنون نزدیک تر شده است .
-
چقدر بوی عطر دارد این باران
جمعه 8 خردادماه سال 1388 03:37
ببینم . مشهدی ها سالی چندبار میرن زیارت ثامن الائمه ؟ اگه یه وقت رفتی . اگه یه وقت رفتی تو حرم و خواستی زیارت کنی و احیانا اشک تو چشای قشنگت حلقه زد . پیش از اینکه قل بخوره . بیفته پایین و گونه هات رو خیس کنه . چشات رو باز کن ببین از لابلای اون قطره های بلوری اشک ، میتونی آقا را ببینی ؟ اگه دیدیش ، بگو یه آدمی هزاران...
-
مدیریت استراتژیک
جمعه 1 خردادماه سال 1388 13:42
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 من که یه گوشه این دنیا نشسته ، توعالم خودم بودم . سرم به کارم بود ، به یه دیوار تکیه زده بودم و پشتم قرص بود . چرا اومدی منو سرپا کردی ، هی تو گوشم ورد خوندی و الکی انرژی تزریق کردی که چی بشه ؟ همچی که یه مقدار زانوهام سفت شد و باورم شد رفیقمی ! وقتی داشتم نم نمک...
-
باران
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 04:37
کاش باران می شد . کاش رایحه ای معطر شامه ات را می نواخت تا آرامش رفته باز آید ، کاش خنکای نسیم مرهمی می شد بر زخم تو تا خستگی از تنت بزداید . حیرانم که چگونه با شتاب به قربانگاه می روی . فارغ از دشمنی که به کشتن تو کمر بسته بود . رفتی تا تهدید ها را به فرصت بدل کنی غافل از این که این تیغ دو سویه است . هم خصم می زند ،...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1388 09:16
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آنان که احساس تکلیف کردند . بر تکلیف خویش ماندند . آنان که احساس عشق کردند . در عشق خویش مردند . آنان که بوی مقام و درجات دنیوی اصالت شان را تخدیر کرده بود . در کویر باور خویش حیرانند .
-
سوگنامه مردگان جنگ ( 3 )
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1388 13:10
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 امروز نیم ساعت زودتر رفتم و تو پارک نشستم تا اومد . از دور که دیدمش بلندتر بنظر می اومد با چادر سیاه یه دست و روسری گلدار سبز که با یه گیره زیر چونه ش بسته بود . کنارم نشست با یه لبخند عذرخواهی بخاطر تاخیرش ، گفتم مهم نیست . خودمو رو صندلی کشیدم کنار تا راحت باشه ....
-
سوگنامه مردگان جنگ ( ۲ )
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 12:31
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تا هفته دیگه باید فکرم رو به کارای دیگه می دادم ، اما یه چیزی منو مدام می کشید به دیدار دیروز . یه اتفاق کاری باعث شد دو روز برم سفر ، وقتی هم برگشتم درگیر کارای دیگه شدم و جمعا سه روزی نتونستم بیام تو نت . تو اولین فرصت که پیغام هامو چک کردم ، از صدف چیزی نبود ،...
-
سوگنامه مردگان جنگ ( ۱ )
سهشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1388 13:28
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 قامتی نسبتا کشیده با پاهای لاغر و چشمهای فرونشسته . بیقرار می نمود ، چهره گرد و گونهای برجسته داشت . تو کافی نت قرارداشتیم ، وقتی اومد تو ، نگاهش به اطراف...
-
دوست جدید
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 23:55
دوست جدید یعنی اینکه پذیرفته باشی کسانی هم طراز یا بالاتر از شما هستند که از بد روزگار با شما همفکر و همسو هستند و تمایل دارند صدای شان در کنار صدای شما بلندتر و رساتر باشد و هرگاه نپذیرید که دوست جدید چیست ، بدانید به اوج خودپرستی رسیده اید . امروز با گفتن این حقیقت یک نفر به دشمنانم افزودم . خدا من را ببخشد
-
بارویی که خود ساختی
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1388 19:44
گاهی میان خود و دیگران بارویی می سازیم و بعد به شکوه می آییم که فراموش مان کرده اند . بی آنکه بپذیریم فاصله های طولانی که خود ساخته ایم . روزهای خوب . روزهای سبز و دشت وسیعی پر از سبزه و نور .
-
رادوین
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1388 02:32
بگذار آسوده باشم فردا روز ، هنگامه ای است در چکاچک شمشیرها تا شکفتن سپیده تا صبح نبرد آهن و فولاد بگذار آسوده باشم فردا روز هنگامه ای است
-
شکیب
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 17:53
خوشحالم در کنار تو هستم . اینجا . زیر باران که زشتی های مان را می شوید و تازه می شویم . شکوفه می کنیم و لبخندی بی پایان بر لبهای ما می نشیند
-
شهاب
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 13:08
می بینی ؟ بهانه های زیادی هست برای اینکه انسان ها بهم نزدیک شوند . اکنون نوزده بهار شاداب در چشمانت روییده است . زمان همچنان در گذر است و هیچکس به تردید ما پاسخی نخواهد گفت . نوزده شاخه یاس تقدیم به تو تا باغچه ات از گل سرشار شود و زندگیت پراز عطر شکوفه ها
-
آرا
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 13:02
وقتی ناقوس 30 ضربه نواخت ، ترنم دلنشین آوازی در ذهن زمین طنین انداز شد . و خورشید از شیشه های رنگی مکرر گذشت . چه رقص موزونی آغاز می کند زندگی آن هنگام که « آرا » سبکبال بر ابرها بپرواز می آید .
-
عادت های مان
جمعه 21 فروردینماه سال 1388 12:49
امروز بازهم صبح زود صبحونه خوردم ُ لباس پوشیدم و به موقع خودمو رسوندم مدرسه . همه خیلی آروم سرجاشون نشسته بودن . آرامش و سکوت کامل برقرار بود . وقت زیادی به انتظار گذشت . امروز هم معلم نیامد . روز از نیمه گذشت معلم بازهم نیامد . مدرسه بسته شد . در خونه را باز کردم . وارد اتاقم شدم و رو تخت درازکشیدم . تمام مدت به این...
-
رهایی من رهایی تو
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 19:40
پنداشتم خانه ای ست مرا با دیوارهای بلورین چشم اندازی تا ابدیت پنداشتم دریچه ای ست مرا به روشنایی روز پنداشتم دستان تو پلی ست برای گذار از معابر سخت باید گذرکنم از پل در روشنایی روز از این چشم انداز دلفریب دیوارهای شیشه ای زندان من است باورم را در لایه های درخشنده ی نور گم کردم محبوس جلوه های فریبنده ای شدم که تا اعماق...
-
روزهایی که می گذرند
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1388 20:55
امروز حس خوبی نداشتم . هرجای این دنیای مجازی سر کشیدم بوی کهنگی می داد . آدم ها از خودشون فرار کرده بودند . اما بندهایی که آنها را به گذشته شان پیوند می داد تا مچ پاهای شان امتداد می یافت . وقتی احساس تنهایی می کنم . حتی غذا هم نمیتونم بخورم . از دست ادیتور بلاگ اسکای هم خیلی شاکیم . از کیبورد خودم هم شاکیم . یه (...
-
این بهار هم
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 18:29
رایحه ی دل انگیز عشق می گسترد بهار . شکوفه های مهربانی بر دستان پرصداقت تو می روید . پروانه های معصوم . طراوت تو را جشن گرفته اند . امروز میلاد دوباره خوشبختی توست که در خیل عاشقان جلوه گری می کنی . وجودت سبز و بهاری باد.
-
کرانه دلم امروز غوغایی ست
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 13:32
دریا دلان دریا دلان خیزی کنید ماه آمده آن ماه تابان آمده گیسو فشانده در زمین این مونس دلدادگان ابرو کمان دل می برد با غمزه و عشوه گری تیر مژگان می زند بر سینه ی دریادلان بر دلم زخمی کهن از ناوک مژگان او گویی به درمان دلم با لشکر شب آمده دریا دلان دریا دلان خیزی کنید کان معشوق جانان آمده
-
حقیقت گمشده
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1387 20:59
درحقیقت نگاهت تردیدی نبود در مهربانی دست هایت ، نیز و صداقت کلامی که جاری می شود تردید من سایه سنگین اندوهی ست که بر دلت نشسته است تنهایی تو تنهایی من تنهایی کسانی که به حضورشان دلبسته بودیم قدم های خسته از پس عبور در مسیر سنگلاخ آنجا که آرامش دلنشینی را انتظار می کشیم به شکوفه ها می اندیشم به ساقه های تردِ سبز و شاخه...
-
استغفار
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 03:05
مرگ بر این گوش خراش دورگو که نامش را به اشتباه تله فون گذاشته اند . بسیار آلت کریه ای ست و دل آزار . لیالی ماضیه از ناحیه این آلت . ارتباطی ساختیم با این محمد آقا خان و عنان کلام رها کردیم و خود نمایاندیم . بی انصاف این دورگو چنان نطق ما را انکرالاصوات به سمع محمد آقاخان خان بالاخان رساند که از یوم آن مصاحبت تاکنون صم...
-
کربلا
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1387 12:40
از آسمان انتظار گریه می رود ابرهای غمزده درهم پیچیده اند امروز دوباره آینه ام شکست هرگاه استواری اراده ات زیر رگبار تهمت و افترا قامت خم می کند حزن غریبی بر من سایه می شود طبع نازک من از نسیمی که طوفان می زاید آزرده می شود آسمان باز آبستن گریه است در چنین روز که سرخی آفتاب رنج مرا تاب نمی آورد چگونه لبخند خواهی زد...
-
میلاد عشق
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 04:05
دیروز تولد دوستم بود . سی برگ از صفحات دفترش پرشده . خودش میگه تا حالا همه ش را خط خطی کرده و هنوز الفبا را یاد نگرفته . اما من میگم اون از اولش هم میدونسته برای چی خط خطی میکنه . اینم خودش یه جور الفباست که زبان خاص نوعی زندگیست . من تا حالا ندیدمش ، اما یه جورایی بهش وابسته شدم . هنوز با هم دشمن هستیم ، سایه هم رو...
-
سلحشوران بی زره
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1387 18:36
سلحشوران بی زره آماج تیر شقاوت در سرزمین دوست جنگجویان خسته از زخم عداوت شاهزاده های بی نشان با ردای مندرس ایثار بر تن هاشان در هر کجا یک تن نشسته بی هیچ شکوه ای و انتظار هیچ صله در قاب نقره فام در سوگِ رهبرانِِ رفته است آنسوی تر خیل بی شمار مردگان غرق در ازدهام رتبه و مقام آوردگاه بی سپاه جولانگاه فرعون و تازیان
-
وقتشه
شنبه 12 بهمنماه سال 1387 02:28
به این میگن یک سیاستمدار این آقای اردوغان خوب سیاست را فهمیده . تا الان صبر کرد و اصلا هم برای خودش دشمن تراشی نکرد و حالا که گل خالی رو دید ضربه نهایی را با قدرت تمام وارد دروازه کرد. البته دروازه بان به مصلحت کنار کشید تا آقای اردوغان بعنوان یک قهرمان ملی شناخته بشه . این تیم سیاستگذار جهانی به بازیکنانی مثل اردوغان...
-
چه روشنایی غمناکی
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 00:48
اعتقادم را به همه آدما از دست دادم . اعتقادم که نه ، چون از اولش هم اعتقاد نداشتم ، باورم نسبت به آدما را از دست دادم . فکر می کردم تو روشنایی هستیم ، می بینم همه جا سیاه شده . دوستی اگر یافت شود شاید شمعی برایم بیاورد تا پیش رویم را ببینم برای مسیری که خواهم پیمود . چه روشنایی غمناکی ؟!
-
کوروش - برادرم
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 01:42
کوروش - برادرم آیا بر این پندار ایستاده ای که پارسی مردی بدینگونه بار دیگر جهان ما را از بدی و دشمنی برهاند ؟ هم کیشی و برادری را چون گیاه باروری بر ذهن سترون ما برویاند ؟ چه هنگام فرا خواهد رسید که خود ناجی خویشتن باشیم ، بی انتظاری پای درجا ؟ چه هنگام در می یابیم که خود پیامبر خویش باشیم و راهبر وجودمان به جهانی که...
-
خوشبختی های ازیاد رفته
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1387 00:30
چرا نمیزاری آروم باشم . چرا هی تحریکم میکنی که فریاد بزنم . چرا گره تو گلوم را باز میکنی . چرا میخوای خواب آدما آشفته بشه . یا میگی انتقام سیلی زهرا - یا از جنگ و آدماش حرف میزنی . چرا اشکمو در میاری . آخه مرد . مگه الان جای حرف زدن از جنگه ؟ مگه دیگه کسی حرمت زهرا میدونه چیه ؟ مگه کسی مهدی میشناسه . چرا؟ یه مشت خاک...
-
چه زود پیر شدند
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1387 00:40
این نوشته را دیدم از علیرضا قزوه که شعرهایش مثل سوزن بر جانم آوای عشق می انگیخت . برای شما هم گذاشتم تا خوانده باشید و خبردار شوید : علیرضا قزوه که اکنون در هند مدیریت مرکز تحقیقات زبان فارسی دهلینو را بر عهده دارد، در وبلاگ خود در آستانه نخستین سالمرگ قیصر امینپور، یادداشتی را منتشر کرده است. عبدالجبار کاکایی نیز...