خانه عناوین مطالب تماس با من

از خویش رها . پی تو میگردم

شعر و ادبیات

از خویش رها . پی تو میگردم

شعر و ادبیات

روزانه‌ها

همه
  • بانک نرم افزار معرفی نرم افزار های کاربردی و آموزشی

پیوندها

  • جمله های جادویی
  • فتوشاپ

دسته‌ها

  • فراتر از عشق 33
  • مردگان برخاسته 8
  • آنچه انتظار می کشیم 25
  • عمری که هدر شد 12
  • تهوع سبز 2
  • رادوین - آزادمرد کوچک 2
  • سوگنامه مردگان جنگ 6
  • از رنجی که می بریم 20
  • زندگی و باریکه های مرگبار 6
  • پس کوچه های خلوت آدم ها 4
  • این زمان را پیش از این ها زیسته ام 1
  • کمی هم برای دل خودم 2

ابر برجسب

سرزمین مردان بسیار سیاست روز

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • خانه ی قدیمی من
  • حسد
  • پنداشتم یاوری هستی !
  • مادر
  • اندکی عشق

بایگانی

  • مهر 1398 1
  • بهمن 1393 1
  • تیر 1393 1
  • فروردین 1393 1
  • آبان 1392 2
  • تیر 1392 1
  • اردیبهشت 1392 1
  • فروردین 1391 1
  • بهمن 1390 1
  • مرداد 1390 1
  • بهمن 1389 2
  • دی 1389 2
  • آبان 1389 4
  • مهر 1389 1
  • شهریور 1389 2
  • مرداد 1389 4
  • خرداد 1389 2
  • اردیبهشت 1389 7
  • فروردین 1389 13
  • اسفند 1388 4
  • بهمن 1388 5
  • دی 1388 5
  • آذر 1388 4
  • آبان 1388 3
  • مهر 1388 9
  • شهریور 1388 7
  • تیر 1388 6
  • خرداد 1388 3
  • اردیبهشت 1388 8
  • فروردین 1388 6
  • اسفند 1387 4
  • بهمن 1387 4
  • دی 1387 1
  • آبان 1387 3
  • مهر 1387 1
  • شهریور 1387 1
  • مرداد 1387 5
  • تیر 1387 2
  • خرداد 1387 8
  • اردیبهشت 1387 4
  • فروردین 1387 9
  • اسفند 1386 4
  • بهمن 1386 1
  • دی 1386 4
  • تیر 1386 1
  • خرداد 1386 2
  • آذر 1384 2
  • آبان 1384 1
  • دی 1382 1
  • آذر 1382 1
  • آبان 1382 1
  • مهر 1382 1
  • شهریور 1382 2
  • تیر 1382 6
  • اردیبهشت 1382 11

آمار : 91020 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • می خواهم خدا را محاکمه کنم چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 16:04
    تولد می تواند آغاز یک زندگی باشد . اما مرگ پایان همه چیزی نیست . در انتظار روزی هستم گوشی شنوا بیابم تا باورم کند و بپذیرد که من مسبب همه ی بدبختی های دنیا نیستم . در انتظار یک محاکمه عادلانه روز شماری می کنم . میخواهم اتهامات من در یک محکمه حقیقت جو اثبات شود . نمی خواهم پیش از اینکه محکوم شوم مرا بر دار کنند ....
  • در ساکت ترین روز چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 15:50
    هراس من از تنهایی نیست از کوتاهی عمرم دلگیر نیستم من از مردن در میان همهمه و هیاهو می ترسم آرزو می کنم در دور ترین نقطه جهان در مرتفع ترین قله در سبز ترین جنگل در ساکت ترین روز سفرم را آغاز کنم .
  • تولد من سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 17:19
    روز ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ بهار برای پنجاه و سومین مرتبه از کنار من گذشت و همچنان لبخند ملیح و نگاه شیطنت آمیزش متوجه من بود . یادم افتاد که از نیم قرن گذشته ام .
  • این روزها چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 23:20
    این روزها دلم گرفته است این روزها احساس می کنم مثل مردم شده ام احساس می کنم نگاه های آشنا بسیار شده اند این روزها لبخند آدم ها به من جرات می دهد این روزها دلم گرفته است این روزها احساس می کنم بر دستان خسته آدم ها به گورستان می روم چه تنهایی دلگیری این روزها چقدر خنده آدم ها به دل می نشیند این روزها دلم گرفته است این...
  • بر ما روا مدار یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 00:32
    منت خلق برما روا مدار که عزت بندگی فنا کند به اعتبار خلوت دیرین چراغ رهی نما که بنده بر طریقت یار اقتدا کند
  • خسته م یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 23:48
    هنوز فرصت نکرده ام انتظارات خودم را برآورده کنم . گاهی اوقات در خلوت از خودم گله می کنم « پس کی نوبت من است » تو همش به دیگران توجه می کنی و از من غافل هستی . اما به خودم وعده می دهم :( در اولین فرصت نوبت تو می رسد ) فقط بگذار این یکی را هم کارش را راه بندازم بعدش تو هستی . قول میدم . اما هنوز فرصت نکرده ام به وعده...
  • یک اندیشه جدید سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 12:21
    لحظه اوج نا امیدی انسان . نقطه شروع یک نگرش جدید به زندگی است .
  • خدا صدایم را نشنید دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 20:45
    وقتی که آمدم خدا مشغول بود . صدایم را نشنید . داشت گیسوان فرشته ای را شانه می زد . عطر دلربایش مست می کرد . خدا حق داشت صدای مرا نشنود . حتی متوجه آمدنم نشد . من هم اگر جای او بودم و دلبری چنین دلربایی می کرد مدهوش می شدم . گفتم خدا حق دارد . دوستدار زیبایی است . گرچه جبار است است اما در سینه اش دلی مهربان دارد . لطیف...
  • زیستن چونان درختی تنومند یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 01:08
    زندگی پاشیدن بذری است تا نهالی بروید شاخه بگستراند برگ دهد شکوفه کند و به بار بنشیند در این راه خارهایی به پا ی می خلد و زخم هایی بر دست تنها میوه ی دلچسب است که التیام می بخشد
  • خورشید که دریغ نمی کند شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 14:09
    امروز ۱۳ بار خورشید طلوع کرد و گذشت تا سیزدهمین روز بهار تمام شود . اما خورشید همچنان می پاید بی آنکه اندکی از نور خود دریغ کرده باشد . چه لذت بخش است که انسان خود را از دیگران دریغ نکند . تا مفهوم انسانیت همچنان پایدار بماند . به همراهان عزیزم که در این ایام من را تنها نگذاشتند . درود میفرستم .
  • راه مان را به روشنی برگزینیم جمعه 13 فروردین‌ماه سال 1389 02:21
    میتوانیم سلام بگوییم به یکدیگر می توانیم دست های مان را گره کنیم به همراه لبخندی می توانیم حس یکدیگر را با انگشت های مان لمس کنیم می توانیم قطره های باران را به آرامی از گونه های هم بزدائیم می توانیم روی ساحل ماسه ای ساعت های طولانی بهم تکیه کنیم بی هیچ سخنی بی هیچ نگاهی که نیازمند توضیحی باشد می توانیم تا انتهای راه...
  • قمار جمعه 13 فروردین‌ماه سال 1389 00:59
    زندگی قمار نیست . حقیقت است . درک حقیقت . نه پذیرفتن واقعیت . زیستن نیازمند ریسک نیست . انسان جزیی از زندگی است . زندگی تنها متعلق به آدم ها نیست . ما این را فراموش کرده ایم و تنها خویشتن را شایسته زیستن می دانیم . ما بخشی از این جهانیم اما اجازه یافته ایم به هرکجا که خواستیم سر بکشیم و به هر چیزی نزدیک شویم نه آینکه...
  • پوکر باز جمعه 13 فروردین‌ماه سال 1389 00:58
    پوکر یعنی ریسک – پوکر یعنی بلوف . یک پوکر باز زندگیش همیشه ریسک کردن هست و گفته هاش بلوف زدن برای گمراه کردن حریف . در واقع نوعی زندگی خلاف حقیقت . یک پوکر باز هرگز آرامش را تجربه نمی کند زیرا استرس مواجه شدن با شکست او را رها نمی کند . استرس اینکه دستش رو شود و بلوف او افشا شود . عدم اعتماد از اینکه ممکن است رودست...
  • مردی که با باران رفت چهارشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1389 02:46
    دل ها سنگ شده . اما هنوز شوق ، چشمان ما را خیس می کند . هرگاه همه به وجد بیاییم بارانی هست که مردی در میان آن آرام آرام محو میشود
  • برای سارگیس عزیزم چهارشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1389 02:27
    چه مسیح وار می آیی . چون نسیم در وجودم . به تندی باد . به زیرکی . پر راز و رمز مثل نور . چون عشق و روحم را تسخیر میکنی .
  • تیک تاک . تیک تاک جمعه 6 فروردین‌ماه سال 1389 17:25
    ما در دوسوی موازی جاده تا انتها همراه شده ایم . تقاطع ها و گذرگاههای تیره و تنگ فاصله طولانی میان کلام ما بود . اکنون در میدانگاهی صبح به تماشای یک انتحار جمعی نشسته ایم .
  • این بهار چقدر لاغر و نحیف است دوشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1389 04:24
    گفتم گلبرگی که خشکیده بود از مقابل پنجره بردارند تا از روزنه میان پیچک ها که همه جا را پوشانده اند. بهار را ببینم چه شکلی شده است . بیچاره چقدر لاغر و نحیف شده بود و بوی عرق نامطبوعی داشت . سایه های پشت پلک هایش ریخته و زیر چشمانش سیاهی خنده آوری ساخته بود . گویی سرمه با اشک سرازیر شده . دلم سوخت و نخندیدم تا بیش از...
  • بهار و ابرهای تیره دوشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1389 03:20
    از اتاقم که بیرون آمدم . کنار درگاهی دولنگه ، تکیه زدم به دیوار و اولین رایحه مسموم بهار ذهنم را مغشوش کرد . چه تاریکی دلگیری . بی هیچ سخن که آغازی بر بهار باشد . بی آنکه شکوفه ای بر درخت روییده باشد . بی آنگه برگچه ای بر شاخه . و آسمان پراز هیاهوی کلاغ و ابرهای تیره بود .
  • عید می آید سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 18:24
    بوی عطر از لاله زار می آید و آن نگار نازنین گلعذار می آید عاشقان را وعده دیدار می آید خرم آن دل که با دلدار می آید
  • رادوین من یکساله شد یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 23:22
    این بچه اینقدر شیرین است که غصه های من را ضربه می کند . چنان ناز می خندد و ریسه می رود که من پنجاه سال جوان می شوم . به گونه ای مرا مسحور می کند که در مقابل خواست هایش چون انسانی مسخ شده فرمانبردارم . رادوین نماینده خدا در قلب من است که با خودش عشق آورده است . نوه ام یکسال است که بر من حکومت می کند و هیچکس از دایره...
  • پاسخ های بی سئوال یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 22:52
    خیلی وقت ها سئوالات بی پاسخ می مانند . امام همیشه پاسخ های زیادی هستند که پرسشی برای آن طرح نشده و من هم قصد ندارم هیچ توضیحی در مورد آن ارائه کنم . هیچ نمونه ای هم مد نظرم نیست . اماچرا کسی نمی پرسد وظایف انسان ها نسبت به همدیگر بر چه اساس و منطبق با چه موازینی باید در مقاطع مختلف تغییر کند ؟ پاسخ ها وجود دارند . چرا...
  • چقدر مادر بزرگ زیبا شده بود !!! یکشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1388 02:04
    می شود ، آنها که خاک را به نظر کیمیا می کنند . گوشه چشمی هم به شما کنند . می شود بی آنکه حسرت خورد . بیاد سرخی انار روی لپ های مادر بزرگ بود . می شود بی قطره اشکی ، طعم باران را گوشه لب های تو نوشید . آری . می شود در ظلمت بی پایان یک تنهایی ، به کسی فکر کرد و یک دل سیر خندید . می شود حس کرد بوی خاک را روی سجاده تردید...
  • کاش می شد با خدا توی پس کوچه دنبال دوست بگردی سه‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1388 15:36
    کاش می شد دست خدا را گرفت و در پس کوچه ها دنبال دوست گشت . کاش می شد در این ایامی که مردم مشتاق و سرگردان . میان شیشه های نشکن شفاف بدنبال تن پوش رنگارنگ نوروز می گردند . کمی هم دوست پیدا کرد . کاش می شد با خدا آهسته در بز رو کوه های سر سبز زمین قدم برداشت و سینه را بگشوده . از غم و اندوه بیداری کلامی گفت و گو کرد ....
  • جا مانده از خیل شهیدان یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 03:26
    من از خیل شهیدان 57 جا مانده ام . تنها . خسته ی خسته و ندیدم آشنایی که با او از رفیقان و عزیزانم بگویم . نمی دانم چرا باید اکنون در اینجا پیش شما باشم . خسته ام . خسته . خسته از پیمودن راهی دراز از نور تا گور . من کجای آسمانت را بدنبال آن سبزی بگردم که در اهواز و سوسنگرد و اورامان جان باخت ؟ من کجا اندیشه سبز تورا...
  • سخنی در دل - سخنی بر زبان جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 16:57
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 وقتی همه راهها بسته می شوند . روزنه های کوچک شاهراههای بزرگی هستند ---------------------------- هیچگاه همگرایی دو سویه برپایه زور گویی استوار نمی ماند . تنها همسنگ بودن در کنش و گفتار است که به دوستی ها ارزش می دهد .
  • حالا برو دست خدا را بگیر پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 00:39
    اینجا تو و بلاگ ثابون یه چیزی نوشته که حرص م را درآورد . پاسخ ش را تو وبلاگ خودم هم نوشتم ................................................................................... چقدر سخت است که آدم بخواهد فراموش کند آنچه جزیی از زندگی ش شده . جزیی از وجودش . نه اصلا تمام وجودش . چقدر سخت است که آدم بخواهد خودش را فراموش...
  • چه نازک دل بودی ؟ شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 03:25
    چه نازک دل بودی که دنیا را چونان تنگ بلوری بر لب حوض پراز ماهی رها کردی . در حیاط ساکت رویای تو اکنون قناری خاموش می خواند و صدای هق هق گریه ، و نجوای تو با نیلوفر تا سپیده . که اندوه بی پایان تو را تسلی می دهد آرام . یادش بخیر . مادربزرگ . یادش بخیر سرخی انار . یادش بخیر قصه های مکرر . امروز آسمان ابری بود . دانه های...
  • یادداشت یه روز سخت دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 01:48
    ما عادت کردیم همه کارهامون رو بزاریم برای آخرین فرصت ها . این را ۳۵ سال هست که مکرر دارم می بینم . تو این یکماهه همه یادشون اومده که محرم شده . قراره سالروز انقلاب باشه . نوروز داره میاد و هزار عنوان و مناسبت که به بهانه اون تو یکماهه به اندازه تمام ۱۰ ماه گذشته کار ریخته تو سرم و باید در کمترین فرصت ها مثلا من شاهکار...
  • تبادل لینک سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 18:40
    وبلاگ خوبی دارید . خوشحال شدم که خیلی اتفاقی اومدم اینجا . ممکنه بازم سر بزنم . آیا مایل هستید تبادل لینک کنیم ؟ اگر نشانی وبلاک من را در وبلاگ خودتان قرار دهید . من هم همین کار را می کنم . اونوقت دیگه هیچکس وبلاگ ما دونفر را نگاه هم نمی کند . اگر مایل هستید پولدار شوید به وبلاگ من لینک بدهید . با هر کلیک یک پاپاسی به...
  • اخبار امتحانات دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 08:12
    Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اخبار امتحانات 2 پس از گذشت دوهفته از شروع امتحانات پایان فصل و بررسی های بعمل آمده ، براساس اعلام کتبی اساتید رشته . یک دانشجوی کارشناسی ارشد رشته « یأس و اندوه » علیرغم نا باوری خودش و تعجب همگان ، با ضریب بالای نمرات به جایگاه قبولی رسید و تعجب همه مشاورین و...
  • 188
  • 1
  • صفحه 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 7