-
در دو سوی معبر سقوط
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 00:49
در دو سوی معبر سقوط منتهی به پرتگاه تاریخ ایستاده ایم اجساد تمام سرداران غضب آلود را استخوانی بیش نمانده است کسانی که هر روز کتاب تاریخ را حجیم تر کرده اند . از معابد بوی خون می آید و دعا های مان در غلظت دود بر پاشویه های وضو به چرکابه نشسته اند احمد . نیما . شروین و حسین همکلاسی های دیروز بر نیمکت های انزوا در کارگاه...
-
عاشورا و حسین (ع)
چهارشنبه 2 دیماه سال 1388 21:53
آیا حسین را درک خواهیم کرد ؟ رسالت او چه بود ؟
-
دوباره از نیم قرن
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1388 02:35
در تیرگی ستاره ای جرقه ای نوری می جهد بر ارتفاع ساکن آبشاری جاری ست درون وجود آرام رودخانه ای می خروشد . اتاقم را با چراغ های رنگی کوچگ با گلهای کاغذی بی شمار تزئین می کنم . ۵۰ بار شمع های مکرر در طاقچه می نشانم و کنار پنجره نسیم پوست گندمی مرا می نوازد . شاید پیش از اینکه شمع ها خاموش شوند بیاید . چراغ های کوچک رنگی...
-
نشئه ی چشم خمار
یکشنبه 8 آذرماه سال 1388 22:29
نشئه ی چشم خمارم می کنی آواره ی کوه و دیارم می کنی مست بودم تو هشیارم می کنی بند بگسسته بر دارم می کنی
-
عرضه نرم افزار در زمینه گرافیک و نشر
یکشنبه 8 آذرماه سال 1388 14:44
قسمتی از وبلاگ اختصاص به معرفی نرم افزار داشت که مدت ها غیرفعال مانده بود . از این به بعد با کلیک روی بانک نرم افزار در ستون سمت راست روی لینک روزانه . وارد بخش نرم افزار شده و در صورت تمایل نرم افزار مورد نیازتان را سفارش دهید .
-
نغمه های دلت
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 21:07
اشک هایت که تمام شد . یعنی سرمای زمستان که نشست و باران ایستاد زمزمه کن . ندا بده تا زردی از چهره بزدایم و با تبسمی نه چندان ساختگی که از سر شعف . فراگوش بنشینم نغمه های دلت را که گوش شنوایی نیافته ای .
-
معجون شفابخش کجاست ؟
یکشنبه 17 آبانماه سال 1388 11:16
این روزا جوونا بدجوری چپ کردن . گرفتار شدن . نمی دونن چکار باید بکنن . هی به این در و اون در میزنن . سردر گم شدن . دنبال یه مقصر می گردن که سرش رو بکوبن به طاق . برای هرچیزی بهانه میگیرن . مثل نوزادی که از سینه خشک مادر انتظار کارخونه شیر پاستوریزه داره . زورشون فقط به مامان و باباشون میرسه و دق دلی دنیا رو سر اونا...
-
با چه کسی می جنگد
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 16:42
چه خوب شد آمدی . تنهاییم را پر می کنی . و پیمانه من هر روز تهی می شود . 26 بار به تو گفتم آمدن و زیستن در این وادی ، شهامت میخواهد . بازهم می گویم . نه برای یادآوری . بلکه به این خاطر که زندگی بداند با چه کسی می جنگد .
-
بوی سرد جدایی
یکشنبه 3 آبانماه سال 1388 19:38
دلتنگ بی تو بودنم . چشم به در دوخته ام که بازآیی . انتظار در پاییز جانکاه است . نفس ها سرد می شود . همچنان در میان مه کنار تیرچوبی میدان ایستاده ام تا بیایی . آرام آرام رفتنت را احساس می کنم . اما باورم می گوید که باز میگردی .
-
انتظار طولانی
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 15:34
گفتی باز می آیم و می مانم . انتظار من طولانی شده است نه صدایی . نه حرم نفس هایت که زندگی می بخشید ! نه دستی که در دستهایم گره شود . بیصبرانه در انتظارت هستم . اندوه خویش را با دیگران قسمت کردن . این است راز جاوانگی .
-
حقیقت
شنبه 11 مهرماه سال 1388 22:24
چشم ها دروغ می گویند . زبان ها نیز و گوش های مان . اما احساسی که داریم حقیقت محض زندگی است بی آنکه نیازی به دیدار دیگران باشد .
-
قدری آفتاب
جمعه 10 مهرماه سال 1388 09:34
من هنوز آفتاب را انتظار می کشم اینجا در انتهای شب . من بهار را بو می کنم اگر یخبندان بگذارد . برکه ها یخ زده است . چند کبوتر از سرما خشکیده اند . چند کبوتر از سرما بال هاشان یخ زده . کنار برکه . اینجا گل های سرخ . گلهای زرد . گلهای صورتی یخ زده است . شب بر تمام برکه بر تمام گل ها افتاده من اینجا هنوز به انتظار آفتاب...
-
روزهای خوب
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 15:21
روزهای خوب . روزهای سبز و دشت وسیعی پر از سبزه و نور . تو در پهنه شادمانی تنها نیستی . گاهی میان خود و دیگران بارویی می سازیم و بعد به شکوه می آییم که فراموشمان کرده اند . بی آنکه بپذیریم فاصله های طولانی که خود ساخته ایم . تو تنها نیستی . غم و شادی و رنج و اندوه تو با دیگران قسمت می شود . این است راز جاودانگی .
-
جهان از آن توست
چهارشنبه 8 مهرماه سال 1388 15:12
همواره در اندیشه ی خویشتن زندگی کن . آنجا که هرچیزی جای خود نشسته است . برای حکومت بر دلها، ابتدا نفس خویش را حاکم باش . پس از آن به دنیایی در خواهی آمد که همه چیزش از آن توست .
-
وقت عشق ورزیدن
دوشنبه 6 مهرماه سال 1388 13:21
مردگان سنت شده ایم . سنتی دیرینه که اساس فرهنگ خانوادگی مان را پایمال کرده است . بی آنکه به امروز بیاندیشیم . همواره به دیروز نظر دوخته ایم . در روابط غلط گذشته به تدریج متلاشی می شویم و این آفت را ناآگاهانه به فرزندان مان منتقل می کنیم . در انزوا . بی هیچ تدبیری . گذشته خویش را غبطه می خوریم بی آنکه پذیرفته باشیم...
-
نمیخواهم پولدار شوم
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 12:41
اگر ما نخواهیم پولدار شویم . باید به کی بگیم ؟ هربار که صندوق پستی الکترونیکی ( همان ایمیل ) م را بررسی می کنم . مشمئز میشوم . در روز بیش از ۱۵۰ تا ۲۰۰ مورد هرزنامه می رسد . که ۷۰٪ نویسندگان آنها با عجر و لابه ملتمس اند که مرا پولدار کنند . بحدی پافشاری می کنند که عنقریب سرویس ها خدماتی گوگل کن فیکون بشوند . از ایرانی...
-
بعد از رمضان
جمعه 3 مهرماه سال 1388 05:31
ایام سختی را سپری کردم . زمان هایی که در تنهاییم فرو رفتم . به سختی که حتی قادر به گریه هم نبودم تا مرهمی بر آلام من باشد . آنچه پیرامون من گذشت . مرا از خودم ربوده بود . اندیشه ام زایل شد . قدرت تفکر نداشتم . تا مرز تسلیم به زندگی رفتم . در ذهنم چیزی جز کابوس فقر نمی گذشت . خودم را در میان سیل خروشانی یافتم که ویرانم...
-
مویه نکن
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 10:26
به گاه که از تو نمی پرسند از چه اندوهگینی ، برایت تسلی است . که پرسیدنش اندوه تو را دو چندان می کند. نیازی به لرزش شانه هایت نیست . دلت که می شکند ، وجود دیگران می لرزد . بر این پندار نباش که تنهایی . گاهی سکوت زبان یگانه ای ست برای همدردی . درد تو ، تنها ارث تو نیست از زندگی . پیش تر خیل دل شکستگان در راهند و شانه...
-
این نسل و آن نسل ۲
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1388 09:40
این موضوع زمینه های فراوانی برای بحث و رویارویی و تحلیل واقعیات موجود ، ایجاد می کند . بطور مطلق نمی توان هیچکدام از افراد را به مسامحه و تساهل و یا غفلت محکوم کرد . خاصیت و خصوصیت همگرایی انسان ها در بیشتر دوران های تاریخی موجب پیدایش و آغاز یک همزیستی شده است . کسی نمی تواند ادعا کند در همه زوایای زندگی عملکردی...
-
این نسل و آن نسل
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 00:09
میدونی چرا به این مصیبت ها دچار شده ایم ؟ دلیلش خیلی واضح است ! اون موقع که باید با فرزندان مان ارتباط برقرار می کردیم . زمانی که باید اعتمادشون را جلب می کردیم . هنگامی که باید اعتماد بنفس اونا رو تقویت می کردیم . باید در ساختن شخصیت شون . در شکل گیری اندیشه شون ، بعنوان یک تکیه گاه و یک همراه در کنارشون باشیم ....
-
آذربایجان پاره تن من
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 23:55
مطلب زیر درد دل یه بزرگ مرد آذری هست که در قسمت نظریات موضوع قبلی نوشته بودند . دیدم جالبه . تو وبلاگ اینجا قرار دادم تا صداش به دنیا برسه : سلام .. خیلی ناراحتم ... بخودم میپیچم.... نمیخوام کسی منو ببینه... نمیخوام کسی رو ببینم .... من دیگه من نیستم .... من دیگه من نخواهم شد... متاسفم .... از اینکه من برای خودم نیستم...
-
جنوب - عاشقتم
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 13:41
گفت : چرا تو بلاگ من نظر مینویسی ؟ گفت : زنده بدهند دستت ُ آنی خفه ش می کنی . گفت : من اصلا فازم یه چیز دیگه س . تو از کجا میدونی من چی فکر می کنم . گفتم : ببخشید دکتر . نمی دونستم کامنت گذاشتن تو بلاگ شما باعث افت شخصیت اجتماعی تون میشه گفتم : امیدوارم به روابط کاری دولتی تون لطمه نزده باشم . گفتم : خدا کنه باعث نشه...
-
چقدر دلم تنگ است
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1388 11:17
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 متاسفانه طی این 30 سال اشتباه بسیار بزرگی که مرتکب شدند . وارد کردن مردم در مباحث سیاسی بود و قصدشان این بود که مردم در صحنه باشند . اما این سیاست بازی ، موجب سیاست زدگی شد و سیاست زدگی پدیده دین ستیزی را بدنبال داشت . ما در همه شئون زندگی تا خرخره درگیر مسائل...
-
هلیم و افطاری
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 02:00
میمنت خانوم همسایه دست راستی اصغرآقا اینا دم افطاری یک کاسه هلیم می برد واسه جاریه ش . از کنار من که رد شد دلم بدجوری هوایی شد . لامصب دارچین و روغن لم داده بود روی کاسه و هلیم همچی که تو کاسه لق میخورد ، دهن آدم آب میفتاد . چشای ذق زده من هی پی حرکت اون هلیم تو کاسه . تاب میخورد . طاقتم بریده بود ، بی هوا گفتم میمنت...
-
سیاه و سفید
یکشنبه 1 شهریورماه سال 1388 18:00
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 When I born, I Black, When I grow up, I Black,When I go in Sun, I Black, When I scared, I Black,When I sick, I Black, And when I die, I still black…And you White fellow When you born, you pink, When you grow up,...
-
نرخ نان
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 00:24
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 من که حسودیم شد .یعنی بدجور حسودیم شد . یعنی الان درسته دارم کباب میشم . یعنی همین الان سوختم اساسی . مطلب مینویسی واسه سایت های دیگه ؟ خوبه بخدا . هی ما اینجا کامنت چندکیلویی می نویسیم و میذاریم . اونوقت خرچنگ قورباغه آقا را می چاپن . یعنی چاپ می کنند . والا خوبه...
-
سیاه مشق
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 06:27
نمی نوشتی ، میمردی ؟ مجبورت کرده بودن بنویسی ؟ نکنه گرسنه بودی ؟ باشکم گرسنه نوشتن همینجوری افتضاح میشه . یعنی چی ؟ اینا رو نوشتی ؟!!! بیچاره دهخدا ؟ بیچاره معین ! بیچاره حسن عمید که نشستن و فرهنگ فارسی نوشتن . خب حالا دیگه پاکش کن . به اندازه کافی آبرومون رفت بیچاره شدیم دیگه کسی یه کلمه از نوشته های ما رو هم نمیخونه...
-
افق روشن
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1388 16:00
روزی ما دوباره کبوتر های مان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسانی برادری ست روزی که دیگر قفل افسانه ست وقلب برای زندگی بس است روزی که معنای هر سخن گفتن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی روزی که آهنگ هر حرف . زندگی ست تا من...
-
سوگنامه مردگان جنگ ( ۶ )
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1388 15:45
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 به خونه که رسیدم ، بعد از شام رفتم تو اتاقم . مموری پلیرم را عوض کردم چندتا از شعر های فروغ بود . « ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد » ، « آیه های زمینی » و چندتای دیگه . از آخرین باری که شعرهاشو مرور کرده بودم مدت زیادی گذشته بود ، صدای فروغ مکمل شعراش هست و تکرار...
-
سوگنامه مردگان جنگ ( 5 )
جمعه 5 تیرماه سال 1388 23:45
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 جمعه خیلی زود زدیم بیرون و تا غروب سرگرم بودیم . با بصیر که باشم روحیه ام عالیه . کلی گپ زدیم ، خانوما جلسه گرفته بودن ، به بصیر گفتم دیروز رفته بودم سالن بیلیارد و همین کافی بود تا تمام روز با تکرار خاطرات گذشته سپری بشه . تو تمام این مدت به صدف فکر نکرده بودم ،...