گریز

گریزی بجوی

چنگی بزن

آویزه های پیاپی

از دست میروند

بی طلوع خورشیدی که انتظار می کشی

.....................................

پرواز را آزمونی کن

تا دستمایه رهایی ات شود

..............................

من به جستجوی کلامی برآمدم

تا دستمایه شعری کنم

در جستجوی حقیقت برآمدم

پندار که حقیقتی درون تو نهفته بود

برای انگیختن من

آنگونه که شایسته سخن گفتن باشی

.......................................

نام تو آغاز سفر من بود

در گستره زندگی

از نیمه راه واپسین چگونه گذر میکنی

بی چراغ

بی همراهی دستی

که امید می بخشد

تا درهای پیاپی گشوده شود

و خورشید بیواسطه گرمابخش زندگی ات باشد .

 

-----------------------------------------

۱۳ دی ۸۶

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد