بازگشت


خوشحالم .
یک نفر دیگر به زندگی برگشت .
این احساس امنیت و بازگشت به آغوش همسر و خانواده به آسانی بدست نیامد . اما بالاخره حاصل شد . پایداری و امنیت خانواده زیربنا و شالوده تفکر انسانی است .
باید به آنچه داریم فکر کنیم . آنچه در رویاهامان شکل میگیرند ، هرگز چیزی نیستند که در واقعیت اتفاق می افتند . ماهها طول کشید و بالاخره میسر شد .
جلوه های کاذب ، زندگی را به قهقرا می برند . باید هشیار باشیم و باور کنیم که آنچه می سازیم . از ارزش والایی برخوردار هستند ، با دست خودمان تیشه بر ریشه نزنیم .
من خوشحالم و احساس غرور می کنم که باعث تباهی نشدم . موجب شدم دیگران داشته های شان را بیش از پیش دوست بدارند و به آن عشق بورزند .
این آغاز سپیدی است . راه دراز در پیش است .
درود بر تو که عقلانی اندیشیدی .

بوی اطلسی - تقدیم به همسر مهربانم

 

مادرم امروز

مرا خواب دیده بود

با ردای بلند سفید

و دستهای طولانی که در افق گم می شد

مادرم خواب دیده بود

که حیاط خانه ما پر از اطلسی است

و دخترم که حجرالاسود را بوسیده بود

بوی اطلسی را حس می کرد

 

گفتم

روزت مبارک

مادرم لبخندی زد

و من به چشمهایش خیره شدم

پر از ستاره بود و روشنی

چشم های مادرم

سر سجاده نماز

پشت عطر گلاب ناپیداست

 

چقدر قامت مادرم به خدا نزدیک است

و دست هایش وقت دعا

از آسمان هم میگذرد

به مادرم گفتم

خوش بحال تو

می توانی خورشید را با دست بگیری

و او مدام

زیر لب می گفت

« فبای الاء ربکما تکذبان »

چقدر بهشت

چقدر انار

چقدر چشمه های زلال