آذرستان

رهسپار آذرستان می شوم تا سرنوشت خویش را در این گستره نیز آزمونی کرده باشم . گرچه در پهنه این ستیزگاه نان و اندیشه . نان پیروز واقعی است . اینک لشکر بی شمار سفله گان در یکدست نان و در دستی زنجیر . به صف اندرآمده تا ریشه تاریخ این سرزمین را بخشکانند .

نیک می دانم شقاوتی که بر من می رود از درد کمرم است که خم نمی شود و دست های خسته ام که دراز نخواهد شد .

آزادی

هر زمان از جسم رهایی یابیم . روان خویش را پرواز می دهیم . وسعت اندیشه فضای بی پایانی است که در آن حس رهایی دلپذیر خواهد بود .