این بهار هم

رایحه ی دل انگیز عشق می گسترد بهار . شکوفه های مهربانی بر دستان پرصداقت تو می روید . پروانه های معصوم . طراوت تو را جشن گرفته اند . امروز میلاد دوباره خوشبختی توست که در خیل عاشقان جلوه گری می کنی .
وجودت سبز و بهاری باد.

کرانه دلم امروز غوغایی ست


دریا دلان   

دریا دلان

خیزی کنید
ماه آمده
آن ماه تابان آمده
گیسو فشانده در زمین
این مونس دلدادگان
ابرو کمان  دل می برد
با غمزه و عشوه گری

تیر مژگان می زند
بر سینه ی دریادلان

بر دلم زخمی کهن
از ناوک مژگان او
گویی به درمان دلم
با لشکر شب آمده

دریا دلان       
دریا دلان
خیزی کنید
کان معشوق جانان آمده

حقیقت گمشده

درحقیقت نگاهت تردیدی نبود

در مهربانی دست هایت ، نیز

و صداقت کلامی که جاری می شود


تردید من

سایه سنگین اندوهی ست

که

بر دلت نشسته است


تنهایی تو

تنهایی من

تنهایی کسانی که

به حضورشان دلبسته بودیم


قدم های خسته

از پس عبور در مسیر سنگلاخ

آنجا که

آرامش دلنشینی را

انتظار می کشیم


به شکوفه ها می اندیشم

به ساقه های تردِ سبز

و شاخه های نورس

در تهاجم بادهای دوزخی


کجایید ؟

سرو های کهن

کجایید ؟


استواری قامت تان

تگیه گاه رویش مان بود


دره های پراز شقایق

برگچه های شناور در باد

پروانه های سرگردان

با رگه های شادمانی

بر بال هاشان


دشت در انتظار بهار خواهد ماند .

استغفار

مرگ بر این گوش خراش دورگو که نامش را به اشتباه تله فون گذاشته اند . بسیار آلت کریه ای ست و دل آزار . لیالی ماضیه از ناحیه این آلت . ارتباطی ساختیم با این محمد آقا خان و عنان کلام رها کردیم و خود نمایاندیم . بی انصاف این دورگو چنان نطق ما را انکرالاصوات به سمع محمد آقاخان خان بالاخان رساند که از یوم آن مصاحبت تاکنون صم و بکم شده و ما را مورد قهر و غضب قرارداده به حدی که که از کرده خویش نادم به کنجی خزیده ایم .

کاش مراتب خفیه برما واضح می شد که آنسوی سیم ، این دروگوی دروغ پرداز چه مطلبی به عرض مبارک خان بالاخان رسانده و چه رقم اصوات ما را تعبیر کرده که این چنین حضرت والا برما خشم گرفته اند . پنداری که جنایتی واقع گردیده .

اگر به ربط رفاقتی که با احسان الله خان یافته ایم ، واسطه می شدند و مطلع این دلگیری را از اصحاب آن کریمخانه جویا می شدند . این نوانخانه از اندوه آسوده می گشت با تضمین اینکه این افعال تکرار نمی شود و جان نثار جانب احتیاط قلم . از کف فرو نخواهم گذاشت تا خدشه ای به ساحت جهان آرای احتشام السلطنه وارد نشود .

مانده که احسان الله خان وساطت کنند . بدوا یک ماچ به رسم شیرینی تقدیم می شود .