پروانه های سفید

پروانه های سفیدی که فراگرد من می چرخند . نوید شادی و روزهای خوب می دهند . همراه با عطر ملایمی که حس مرا برمی انگیزد .

اکنون فرصت یافته ام اندکی آسودگی را تجربه کنم .

می خواهم خدا را محاکمه کنم

تولد می تواند آغاز یک زندگی  باشد . اما مرگ پایان همه چیزی نیست .

در انتظار روزی هستم گوشی شنوا بیابم تا باورم کند و بپذیرد که من مسبب همه ی بدبختی های دنیا نیستم .

در انتظار یک محاکمه عادلانه روز شماری می کنم . میخواهم اتهامات من در یک محکمه حقیقت جو اثبات شود . نمی خواهم پیش از اینکه محکوم شوم مرا بر دار کنند .

میخواهم خدا را محکوم کنم به اتهام دادن فرصت ها بدون ابزار . بخاطر سپردن کارهای سخت به دست آدم های آسان . بخاطر طلاهایی که در زمین قرار داد برای وسوسه . بخاطر دادن عقلی که سبب رنج است . بخاطر چشمانی که هنگام دیدن بسته می شوند .

می خواهم خدا را محکوم کنم بخاطر ۱۲۴ هزار فرستاده ای که رنج کشیدند بی آنکه حتی یک انسان آدم شود . بخاطر این همه هزینه هایی که به انسان ها تحمیل می کند .

میخواهم سهم عدالت خودم را از خدا بستانم . زورم به بندگانش نمی رسد .


در ساکت ترین روز

هراس من از تنهایی نیست

از کوتاهی عمرم دلگیر نیستم


من از مردن در میان همهمه و هیاهو می ترسم

آرزو می کنم در دور ترین نقطه جهان

در مرتفع ترین قله

در سبز ترین جنگل

در ساکت ترین روز

سفرم را آغاز کنم .

تولد من

روز ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ بهار برای پنجاه و سومین مرتبه از کنار من گذشت و همچنان لبخند ملیح و نگاه شیطنت آمیزش متوجه من بود .

یادم افتاد که از نیم قرن گذشته ام .

این روزها

این روزها دلم گرفته است

این روزها احساس می کنم

مثل مردم شده ام

احساس می کنم

نگاه های آشنا بسیار شده اند

این روزها لبخند آدم ها به من جرات می دهد


این روزها دلم گرفته است

این روزها احساس می کنم

بر دستان خسته آدم ها به گورستان می روم

چه تنهایی دلگیری

این روزها چقدر خنده آدم ها به دل می نشیند


این روزها دلم گرفته است

این روزها احساس می کنم

آرام آرام سبک می شوم . پرواز می کنم

انتظار بیهوده ای است چسبیدن به زمین

از روزنه های دیوار بوی خاک فضا را پر می کند


این روزها دلم گرفته است

این روزها احساس می کنم

صفحات خاطره ام در ذهن دیگران

آرام بسته می شود

فضای ذهن من از تجربه زندگی تهی می شود


این روزها

آه

این روزها

چقدر خسته ام .

چقدر .....

بر ما روا مدار

منت خلق برما روا مدار

که عزت بندگی فنا کند

به اعتبار خلوت دیرین

چراغ رهی نما که بنده 

بر طریقت یار اقتدا کند