عید می آید

بوی عطر از لاله زار می آید 
و آن نگار نازنین گلعذار می آید
عاشقان را وعده دیدار می آید
خرم آن دل که با دلدار می آید

رادوین من یکساله شد



این بچه اینقدر شیرین است که غصه های من را ضربه می کند . چنان ناز می خندد و ریسه می

رود که من پنجاه سال جوان می شوم .

به گونه ای مرا مسحور می کند که در مقابل خواست هایش چون انسانی مسخ شده فرمانبردارم .

رادوین نماینده خدا در قلب من است که با خودش عشق آورده است .

نوه ام یکسال است که بر من حکومت می کند و هیچکس از دایره سلطه او بیرون نیست .

او خود آزادی را تجربه می کند اما مرا اسیر کرده است .

پاسخ های بی سئوال

خیلی وقت ها سئوالات بی پاسخ می مانند .

امام همیشه پاسخ های زیادی هستند که پرسشی برای آن طرح نشده و من هم قصد ندارم هیچ توضیحی در مورد آن ارائه کنم . هیچ نمونه ای هم مد نظرم نیست .


اماچرا کسی نمی پرسد وظایف انسان ها نسبت به همدیگر بر چه اساس و منطبق با چه موازینی باید در مقاطع مختلف تغییر کند ؟

پاسخ ها وجود دارند . 


چرا کسی نمی پرسد  برای آموزش طبخ غذا این همه دست و پا می زنند ، ولی برای بلع غذا هیچکس کاری نمی کند ؟

پاسخ ها وجود دارند  .


البته مطلبی که قصد دارم بگویم این است که دوست باید خودش را اثبات کند . این به خودش ربط دارد که روش اثبات را انتخاب کند اما لزومی ندارد این روش را تبلیغ کند

پاسخ ها وجود دارند .


روز پیش یکی از این ها که تلاش می کرد خود را اثبات کند در اتاق من بشدت دست به انتحار زد . اونم ساعت 3.5 صبح به وقت رسمی و تمام رشته های ش پنبه شد .

این زحمت من را بیشتر می کند ، زیرا باید به او کمک کنم تا دوباره همه پنبه ها را رشته کند .


نکته آموزشی :

هرگز پنبه های رشته را در آب نیاندازید . گاهی اوقات تلاش مضاعف منتهی به انتحار شخصیتی می شود .


آدامس بدم خدمتتون ؟


چقدر مادر بزرگ زیبا شده بود !!!

می شود ، آنها که خاک را به نظر کیمیا می کنند . گوشه چشمی هم به شما کنند .
می شود بی آنکه حسرت خورد . بیاد سرخی انار روی لپ های مادر بزرگ بود .
می شود بی قطره اشکی ، طعم باران را گوشه لب های تو نوشید .
آری .

می شود در ظلمت بی پایان یک تنهایی ، به کسی فکر کرد و یک دل سیر خندید .

می شود حس کرد بوی خاک را روی سجاده تردید .

بی آنکه عشق را از نگاه سرد دیگری دزدید .

می شود با عزیزک های قدیمی روزهای طولانی سخن گفت بی انتظار پاسخی .
آری
 می شود !!!
می شود به چشمان خیس و سرخش خیره ماند !!!

می شود هر روز صورتش را در نبود کلمه ای بوسید .

می شود تا سال بعد . از ناگفته ها پرسید .


عکس پدر را درقاب چوبی باید به دیوار آویخت و دور از چشمان شهلای همسرش تا صبح . به نجوای دلدادگی پرداخت .