زندگی تمامی اندوه دنیا نیست . مدرسه ای برای فراگیری چگونه زیستن است .تا بتوانیم بر رنج درون خویش پیروز شویم . و رنج دیگران را در سینه خود جای دهیم . و یاری دهیم کسانی را که رنج ما را افزون می کنند تا بدانند زیستن چقدر ساده است .
پروانه های سفیدی که فراگرد من می چرخند . نوید شادی و روزهای خوب می دهند . همراه با عطر ملایمی که حس مرا برمی انگیزد .
اکنون فرصت یافته ام اندکی آسودگی را تجربه کنم .
زندگی پاشیدن بذری است
تا نهالی بروید
شاخه بگستراند
برگ دهد
شکوفه کند
و به بار بنشیند
در این راه خارهایی به پا ی می خلد
و زخم هایی بر دست
تنها میوه ی دلچسب است که التیام می بخشد
میتوانیم سلام بگوییم به یکدیگر
می توانیم دست های مان را گره کنیم
به همراه لبخندی
می توانیم حس یکدیگر را با انگشت های مان
لمس کنیم
می توانیم قطره های باران را
به آرامی از گونه های هم بزدائیم
می توانیم روی ساحل ماسه ای
ساعت های طولانی بهم تکیه کنیم
بی هیچ سخنی
بی هیچ نگاهی
که نیازمند توضیحی باشد
می توانیم تا انتهای راه در کنار هم قدم بزنیم
بی آنکه به لبخند های مصنوعی
و سرتکان دادن فکر کنیم
پشت سر تاریکی ست
و پیش رو چراغ های بسیار افروخته
کافی است راه مان را به روشنی برگزینیم .
بوی عطر از لاله زار می آید
و آن نگار نازنین گلعذار می آید
عاشقان را وعده دیدار می آید
خرم آن دل که با دلدار می آید
خیلی وقت ها سئوالات بی پاسخ می مانند .
امام همیشه پاسخ های زیادی هستند که پرسشی برای آن طرح نشده و من هم قصد ندارم هیچ توضیحی در مورد آن ارائه کنم . هیچ نمونه ای هم مد نظرم نیست .
اماچرا کسی نمی پرسد وظایف انسان ها نسبت به همدیگر بر چه اساس و منطبق با چه موازینی باید در مقاطع مختلف تغییر کند ؟
پاسخ ها وجود دارند .
چرا کسی نمی پرسد برای آموزش طبخ غذا این همه دست و پا می زنند ، ولی برای بلع غذا هیچکس کاری نمی کند ؟
پاسخ ها وجود دارند .
البته مطلبی که قصد دارم بگویم این است که دوست باید خودش را اثبات کند . این به خودش ربط دارد که روش اثبات را انتخاب کند اما لزومی ندارد این روش را تبلیغ کند
پاسخ ها وجود دارند .
روز پیش یکی از این ها که تلاش می کرد خود را اثبات کند در اتاق من بشدت دست به انتحار زد . اونم ساعت 3.5 صبح به وقت رسمی و تمام رشته های ش پنبه شد .
این زحمت من را بیشتر می کند ، زیرا باید به او کمک کنم تا دوباره همه پنبه ها را رشته کند .
نکته آموزشی :
هرگز پنبه های رشته را در آب نیاندازید . گاهی اوقات تلاش مضاعف منتهی به انتحار شخصیتی می شود .
آدامس بدم خدمتتون ؟
می شود ، آنها که خاک را به نظر کیمیا می کنند . گوشه چشمی هم به شما کنند .
می شود بی آنکه حسرت خورد . بیاد سرخی انار روی لپ های مادر بزرگ بود .
می شود بی قطره اشکی ، طعم باران را گوشه لب های تو نوشید .
آری .
می شود در ظلمت بی پایان یک تنهایی ، به کسی فکر کرد و یک دل سیر خندید .
می شود حس کرد بوی خاک را روی سجاده تردید .
بی آنکه عشق را از نگاه سرد دیگری دزدید .
می شود با عزیزک های قدیمی روزهای طولانی سخن گفت بی انتظار پاسخی .
آری
می شود !!!
می شود به چشمان خیس و سرخش خیره ماند !!!
می شود هر روز صورتش را در نبود کلمه ای بوسید .
می شود تا سال بعد . از ناگفته ها پرسید .
عکس پدر را درقاب چوبی باید به دیوار آویخت و دور از چشمان شهلای همسرش تا صبح . به نجوای دلدادگی پرداخت .
------------------------------------------------------
برای محمد میرزایی که مادربزرگ نازنین ش را از دست داد امروز .
نشئه ی چشم خمارم می کنی
آواره ی کوه و دیارم می کنی
مست بودم تو هشیارم می کنی
بند بگسسته بر دارم می کنی