فرشته ای برای رویاهای کودکیم

 

وقتی که آرام آرام

موجی گرم از دستهایت آغاز می شود

و سراسر وجودت گر می گیرد

پیش از آنکه خاکستر شوی

بیاد آر چه کسانی را به خاکستر نشانده ای

من آغازگرشعله فروزان جسم تو خواهم بود

با من بسوز

که بهشت جای سوختگان این جهان خواهد بود

 

دست های لرزان

سینه های کال را میفشرد

با شوقی از وصل سیب

هنگامی که شکوفه زند در بهار

و شهد دلپذیری با رایحه زندگی

که کام مرا معطر می کند

  

رخنه می کنم در وجودت

   

تا اعماق اندیشه تو میلغزم

و بستر تو پاک خواهد بود از گناه

من فرشته ای را طلب کردم

برای شادمانی کودکانه ام

وقصه های بچگی من

مکرر می شود

با من پرواز کن

اوج بگیر

بال بگستران

تا روشنی

چیزی نمانده است

  

رویاهای پاک در انتظارتوست

هزاران پرنده سپید

گیسوان شبق گون تو را خواهند آراست

هرگاه اراده کنی

من در وجود تو زمزمه عشق میسرایم

تا روح خسته ات توان بازآمدن و شکفتنی دوباره بیابد

و در خواب

نگهبان رویاهایت خواهم بود

از هجوم وهم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد