مرداب

من نیمه ام را یافتم

هیهات

چه مردابی

ساکن و سنگین مرا می کشد آرام

در میان توده گل ها

نیمه ی من فرو افتاده بود آنجا

میان شهوت و خسران

صدا در حنجره خاموش بود

با نگاهی چون نگاه مردگان

سینه اش خالی ز هر عشقی

اسیر وهم بی پایان یک آغاز

که او را می کشید هرسو

به دنبال هوس های مرده ای دیگر

شمار مردگان

فزون از نیم خلقت بود

و هرکس

نیمه ای از خویش می جست

رهایی را تدبیر تازه ای جستم

از هزار آویزه ی محکم

یکی را

به دستان نیمه ام بستم

در این کنکاش جانفرسای

نیمه من

از میان ارواح پریشان مردگان

برخاست

غرق گنداب رخوت و افسون

نیمه را باید در زلال چشمه ای

تطهیر کرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد