این روزا جوونا بدجوری چپ کردن . گرفتار شدن . نمی دونن چکار باید بکنن . هی به این در و اون در میزنن . سردر گم شدن . دنبال یه مقصر می گردن که سرش رو بکوبن به طاق . برای هرچیزی بهانه میگیرن . مثل نوزادی که از سینه خشک مادر انتظار کارخونه شیر پاستوریزه داره . زورشون فقط به مامان و باباشون میرسه و دق دلی دنیا رو سر اونا خالی میکن . فکر می کنن دنیا خلاصه شده تو مشکلات اونا . سر هر تصمیم گیری به وسواس می افتند و هزار خروار سنگ تو مسیرشون می اندازن . بعد فریاد می کنن که زندگی سخته . یه دنیای رویایی برای خودشون ساختن که هزگز بهش دست پیدا نمی کنن . اصلا حاضر نیستن واقعیت های زندگی را بپذیرند . شدن پهلوان افسانه های خودشون و خیال میکنن میشه یه تنه دنیا را نجات داد . تو کلام شون با هم تفاهم دارن و در عمل فرسنگ ها فاصله . هیچوقت دستاشون را تو دست هم نذاشتن تا ببینن همبستگی عملی چه معجزه ای می کنه . تو دلشون عاشق ایران هستن ولی عملا دارن ایران شون رو ویران می کنن . هنوز نمی دونن که کی آلت دست هستن و کی آدم خودشون . هدف را می شناسن ولی راه را عوضی میرن . دلاشون از هم دوره اما فکر می کنن عاشق هم هستند . هر چیزی را میخوان خودشون تجربه کنن غافل از اینکه آدم ممکنه در اولین تجربه غرق بشه و دیگه سربلند نکنه . شدن سرداران بی زره . مبارزان بی سلاح . مجنون بی لیلی اند . و بهشت شون توهم و تفریح شون اندوه و افسردگی ست . در جستجوی نجات دهنده ای مانده اند تا اونا را از بدبختی خلاص کنه . از همه چی گریزونند و فراری .
نه قبل از خودشون رو قبول دارن و نه بعدی ها را .
درمان این درد بدست کیست ؟ معجون شفا بخش کجاست ؟ این تن بیمار را کدام عشق می رهاند ؟
تنها پزشک حاذق برای درمان این نوع بیماری ، دکتر ملک الموت است که در تمام رشته ها دارای بورد تخصصی و کرسی استادی در همه دانشگاهها و انجمن ها و کمیته ها و …. است .
به نظر من جواب شما ممد میرزاییه....
وقتی از خودمون شناخت نداشته باشیم همه رو مقصر میدونیم بجز خودمون
تاریخ ، ادبیات ، محبت و اقتصاد .... اینها علومی هستند که ما ایرانی ها توش شدیدا ضعف داریم و نمیخواهیم قبول کنیم که هروقت برای یادگیریشون اقدام کنیم کلی به نفعمونه
لوس کردن زیاد بچه تو فرهنگ ایرانی این بلا رو سرش آورده
چند تا برخورد جدی و به موقع میتونه بلا رو دفع کنه
زنده باشید